چند روز پیش جناب دکتر نعمتالله فاضلی بر استادهای دانشگاه تاختند و فضای حاکم بر تدریس و علم را خالی از منشهای اخلاقی و پر از ناهنجاری توصیف کردند. شاید در مجموع حق با ایشان باشد؛ ولی این بدان معنا … ⬿
فلسفه، دین، و یا روانشناسی ممکن است نقطهی شروعی برای شناختنِ امر اخلاقی باشند؛ ولی انسانها برای عملی کردن دانستههای اخلاقیِ خود به انگیزههایی قویتر از تأمُّل، تفکُّر، و فلسفه نیاز دارند. آنان به چیزی نیاز دارند که کِششِ خوب … ⬿
امشب منبریها و مدّاحان از شهادت دختر پیامبر صلیالله علیه و آله روایتهای جانسوزی میخوانند. از کتکخوردن در کوچه و شکستن پهلو گرفته تا سقط جنین. همزمان در خبرها نیز خواندیم که رانندهی عربستانی کودکی به نام زکریا جابر را … ⬿
دیشب از کلاس که بیرون آمدم، صف طولانی مردم برای گرفتن نذری توجّهم را جلب کرد. روبروی جایی که تدریس میکنم، کنار خیابان چند سالی است که در روزهای موسوم به «ایّام فاطمیهی دوّم» نذری درست کرده و بین مردم … ⬿
خبرگزاریها (مشخصّاً عصر ایران) دیروز سخنانِ آیتالله علمالهدی، امام جمعهی محترم مشهد، را در دیدار با موسیقیدانان منتشر کردند. جنابِ ایشان در این دیدار گفته بودند: «صحبتهای من درباره موسیقی هیچ وقت کامل منتشر نشده است. من معتقدم موسیقی هنر … ⬿
هر بار که به مشهد و زیارت امام رضا علیهالسلام میآیم با پدیدهی روزافزون ساختمانها، صحنها، رواقها، و نیز ساختارها، سازمانها، و برنامههای فرهنگیِ تازه روبرو میشوم. جاهایی که تا چند سال پیش بازار اطراف حرم بود، امروزه به بخشی … ⬿
دیروز یکی از دانشجویانم تماس گرفت و گفت: » مقالهای را که با شما و به صورت مشترک کار کردهایم به یکی از مجلّههای علمیپژوهشی داده و پذیرش گرفتهام. با این حال، آن مجلّه از من خواسته است تا مبلغی … ⬿
امروز یکی از دوستان خوشنفسم گفت: «در جلسهای ذکر خیرِ کتابتان بود.» از آنجا که من از این ذکرِخیرها خیری ندیدهام، ترسیدم و با تعجّب پرسیدم: «کسی بود دفاع کند؟!» ایشان لبخندی زدند و گفتند ماجرا از این قرار است … ⬿
تکرار کردن یک مطلب و با صدایی بلندتر، دوباره آن را فریاد زدن، لزوماً به موافق شدن مخاطبان نمیانجامد. گاهی مشکل از بیان و یا شنیده نشدن صدای ما نیست، محتوای کلام ما مشکل دارد. وقتی بیش از پنجاه شبکهی … ⬿
… مدیر سالن ما را به طرف میزی راهنمایی کردند که سه خانم محترم آنجا نشسته بودند. همین که من و همسر و دخترم کنارشان نشستیم با بدخُلقی قدری خودشان را جمع کردند. ریز ریز نگاهمان میکردند و زیر لب … ⬿