شهروندی دوگانه» اصطلاحی است که پیتر برگر برای توضیح روش دینپژوهی خود از آن استفاده کرده است؛ در نظر او ممکن است کسی هم به کار الهیات بپردازد و چون یک الاهیدان از دین سخن بگوید و هم خود را از شمار محققان و دینپژوهان بداند. به این معنی که میتواند همزمان، هم به یافتههای تجربی تکیه کند و هم به دادههای وحیانی.
شمار زیادی از فراگیران علوم دینی یا اصطلاحاً طلبهها، مستند به این روش( اگر چه ناخودآگاه) شهروند دوگانه شدهاند. هم شهروند معارف وحیانی هستند و هم در بندِ یافتههای غیر وحیانی. آنان تلاش دارند که بگویند میتوان همزمان هم دادههای وحیانی را حرمت داشت و هم از یافتههای تجربی، فلسفی، و یا عقلانی در معنای مدرنش سخن گفت.
از این شوخی و شدنی یا ناشدنی بودنش که بگذریم؛ شهروندی دوگانه بد دردی است. همواره دلم به حال کسانی که میان سنّت و مدرنیته، علم(تجربی) و وحی در رفت و آمدند میسوزد. چه کار سختی دارند آنان که از تفسیر علمی متون مقدس دفاع میکنند، ولی همواره به علوم تجربی و نظریهپردازان این علوم بدگمانند. یا آنان که فکر میکنند میتوان دین را به قرارگاه عقل(مدرن) برد ولی همواره به ناسازگاریاش با دین بدگمانند.
علی زاهد پور
با سلام خدمت دست اندرکاران وبلاگ «مباحثات» و تشکر از استادانی که در اينجا مطلب مینويسند؛ و سلام خدمت جناب دکتر صادق نيا
حضرتعالی شوخطبعانه مطلبی نوشتهايد و دلتان برای طلاب دوگانه سوخته است. سه نکته در بارهی سخنان حضرتعالی مطرح است:
۱ـ چرا دوگانگی را شوخی گرفتهايد و گمان میکنيد بیاهميت است؟ یکی از چالشهای مهم عصر حاضر، همين چالش سنت و مدرنيته است. «سنت»ی که دين بخشی مهم از آن را شکل میدهد. اين چالش دامان همه را هم گرفته است، نه فقط طلاب که حتی برنامهريزان عرصهی سياست، اقتصاد و فرهنگ نه فقط در ايران، که در همهی دنيا با آن دست به گريبانند. مقولهای بسيار مهم و پيچيده است و نمیتوان آن را به شوخی فروگذاشت. چالش سنت و مدرنيته آنقدر اهميت دارد که بر فتاوا و نظرات امام (ره) تأثير گذاشت؛ آنقدر حساس است که بر نظام تشريع ما که تنها مرجعش دين است تأثير گذاشت و سبب تغيير در برخی قوانين فقهی شد؛ آنقدر پر اهميت است که فقيهی مثل آية الله منتظری را بر آن داشت حق شهروندی بهائيان را به رسميت بشناسد؛ آنقدر مهم است که جناب آقای نصيری را هم به اين نتيجه رساند که اجرای فقه در دوران کنونی به خاطر غلبهی مدرنيته امکانپذير نيست. نمیدانم چرا اين دوگانهی بحثبرانگيز را به شوخی گرفتهايد؟! اساساً مگر در دوران کنونی کسی میتواند سنتی صِرف باشد؟ کسانی که خواستند چنين باشند، محدود به دهی در حوالی طالقان شدند که به «اهل توقف» معروفند؛ و اگر کسی طلبه باشد، میتواند يکسره مدرن باشد و از سنت دست بردارد؟
۲ـ خود شما در کجای سنت و مدرنيته قرار داريد؟ چقدر افکارتان سنتی و چقدر مدرن است؟
۳ـ حضرتعالی چه نظری دربارهی رابطهی سنت و مدرنيته داريد؟
پاسخ پرسشهای دوم و سوم مهمتر از اوّلی است.
برای پاسخ، هم میتوانيد اينجا بنويسد، هم میتوانيد نوشتهتان و پرسشهای بنده و پاسخهايتان را به گروه «منتدی» منتقل کنيد.
ايامتان به کام باد!
۲۳ مرداد ۱۳۹۷
ناشناس
سلام جناب استاد زاهدپور عزیز
۱. به گمانم عنوان را قدری سرسری دیدهاید. منظور من از شوخی «شهروند دوگانه بودن» است. یعنی شوخی است که آدمی شهروند دوگانه باشد از سوی دلمشغول سنت و از سویی سودای مدرنیته و دستآوردهای آن. این که کسی ادعا کند توانسته است هر دو را جمع کند شوخی است.
۲ و ۳. به گمانم چندان مهم نیستند. هر موضعی که من داشته باشم، ضمن این که شخصی است، مهم نیز نیست.
ارادتمند جنابعالی
علی زاهد پور
سلام مجدد جناب استاد صادق نيا
با تشکر از پاسخگويی حضرتعالی
دربارهی پرسش نخست، اين نکته در خور است که کسی در زمانهی کنونی نمیتواند سنتی صِرف باشد. مدرن چرا، میتواند. اينکه احکام عتق و عبيد و اماء ديگر تدريس نمیشود؛ اينکه در زمينهی مثلاً نظام حکومت مورد نظر اسلام، برخی معتقد به سيستم شورائی يا ولايت فقيه شدهاند و البته با سازوکارهای مدرن؛ و موارد بسيار ديگر، خود نشاندهندهی تأثير مناسبات مدرنيته بر آنهاست. اساساً کسی که در فضای مدرن زندگی میکند، نمیتواند تحت تأثير آن قرار نگيرد. آيا مراجع ما میتوانند بگويند ما دانشگاه را به رسميت نمیشناسيم؟ شناسنامه نمیگيريم؟ بچهها و نوههايمان را مدرسه نمیگذاريم؟ نياز به سايت نداريم؟ از خدمات بانکی استفاده نمیکنيم؟
ممکن است بگوييد اينها مدرنيسم است (شکل بيرونی مدرنيته) و منظور من مدرنيته (روح مدرنيسم) است. میگوييم: بسيار خب (هر چند مدرنيسم هم محصول سختافزاری مدرنيته است)، اما آيا فتوای برخی از آنها مبنی بر پاک بودن اهل کتاب، حق شهروندی قائل شدن برای بهائيان، يکسان شدن ديه برای زن و مرد در بيمهی حوادث، خراب کردن مسجد برای خيابانکشی، ممنوع کردن خصوصی بودن گنج و انفال، حلّيّت شطرنج، حرام نبودن مجسمهسازی، تسامح در موسيقی و بسياری احکام فقهی ديگر، تحت تأثير مدرنيته نيست؟ میدانيم که چنين نظراتی را طلبهها ندادهاند، مراجع دادهاند.
پس اينکه در پاسخ فرمودهايد: اينکه «آدمی شهروند دوگانه باشد: از سوی دلمشغول سنت و از سویی سودای مدرنیته و دستآوردهای آن» شوخی است، خير، اصلاً شوخی نيست و بلکه بسيار امر جدّی است. شاهد بر جدّی بودنش هم وقوع آن است در همهی جوامع سنتی و در ميان همهی اقشار.
و اين هم که در دنباله افزودهايد: «این که کسی ادعا کند توانسته است هر دو را جمع کند شوخی است»، تکرار مدعاست و میدانيم که مدعا با تکرار ثابت نمیشود.
اما پرسش دوم و سوم، درست است که شخصی هستند، ولی خيلی مهمند؛ چون حکمی که شما دربارهی شوخی بودن «شهروند دوگانه» صادر کرديد حکمی کلّی است و همه از جمله خود شما را که صادرکنندهی آنيد در برمیگيرد. وقتی مثلاً ابو العلاء میگويد: ديدم مردم دنيا يا ديندارند و بیخرد يا خردمندند و بیدين، طبيعی است خواننده میپرسد: تو در زمرهی کدامين هستی؟حال که حضرتعالی از موضعی بالا هم ابراز نظر فرمودهايد و گفتهايد: دلتان برای دوگانهها میسوزد. طبيعی است که خواننده میپرسد خودتان در چه جايگاهی ايستادهايد که تکليف دل او هم معلوم شود که بسوزد يا نسوزد.
همچنين خواننده حق دارد از شما بخواهد تکليف را معلوم کنيد که جمع ميان سنت و مدرنيته ممکن است يا نه؟ اگر ممکن است، نوشتهی حضرتعالی نقض میشود، اگر ممکن نيست، يا بايد فردْ سنتی صرف باشد که در زمان کنونی ممکن نيست، يا بايد مدرن صِرف باشد، آنگاه تکليف دين چيست؟
از اين رو، باز هم تأکيد میکنم عنوان نوشتهی حضرتعالی نادرست است؛ چون مسألهای بغايت جدّی است که دست کم از زمان حملهی ناپلئون به مصر دغدغهی جهان اسلام شده است و بیاغراق صدها هزار صفحه دربارهی آن نوشته شده و هنوز هم نوشته میشود.
منتظر پاسخ حضرتعالی هستم.
ايامتان به کام باد.
ناشناس
سلام دوباره بر حضرت استاد زاهدپور گرامی
نمونههایی که فرمودید، احکام فقهی فقهاست در بارهی پارهای از موضوعات در دنیای مدرن. این احکام از نظر روشی فرق چندانی با روزگار سنت ندارند و همچنان از روش انداکشن یا استنتاج بهره می برند. تغییر فتوای فقها نسبت به قبل به معنای مدرن شدن نیست.
منظور من از دوگانه بودن، همانگونه که در متن یادداشت آمده است، این است که کسی ادعای علم( به معنای ساینس) کند ولی همچنان در بند روش کلام باشد.
ابوالعلاء به سوال چه جوابی دادند؟😎 من کار کلامی نمیکنم و دلم به حال خودم هم میسوزد.