این روزها خیلیها از حذف صفرهای پول ملّی میگویند. بیش از همه، ما بیپولها غصهدار شدهایم که اگر چهار صفر از پولِ ناچیزِ ما کم بشود، چی تَهِ جیب ما میماند. بگذریم از این مکافات. پارسال که برای پیادهروی اربعین به عراق رفته بودم، بیشترین چیزی که به چشم من و دیگر زائرانِ ایرانی میآمد، بیاعتباری پولمان بود. آنجا قدرتِ خریدمان را با دیگران مقایسه میکردیم و اعتماد بهنفسمان را از دست میدادیم. خوشانصافها، برخی از فروشندگان و یا رانندههای عراقی، چنان این ریال بیچارهٔ ما را مسخره میکردند که اشکمان در میآمد. وقتی برگشتیم، مدّتی طول کشید تا اعتمادبهنفس ریالیما کمی جان بگیرد و حس کنیم گاه میتوانیم چیزکی بخریم.
امّا از شما چه پنهان که اینجا هم ریال عراقی دست از سرِ ما بر نمیدارد. ماها که در قم زندگی میکنیم و زائرانِ عراقی زیادی را دینار بهدست در بازار، رستوران، و مراکز خرید میبینیم، همان احساس ناتوانی و بیپولیای که در سفر اربعین داشتیم سراغمان میآید. همین دیروز که من به مغازهٔ سوهان فروشی رفته بودم؛ کلّی با خودم کلنجار میرفتم و حساب و کتاب میکردم که آیا میتوانم یک کیلو سوهان بخرم یا نه. ولی خدا بده برکت! میهمانهای عراقی ریخته بودند داخل مغازه و بیباکانه چند کیلو چند کیلو سوهان سفارش میدادند و کارتن کارتن نبات و پشمک و گز. جوری میخریدند که من فکر کردم صلواتی است و قرار نیست پولی بدهند. در آن میان من خجالت کشیدم که به فروشنده بگویم یک کیلو سوهان میخواهم. خودش من را دید به شاگردش گفت: حاجی رو زود رد کن بره معطل نمونه! این روزها اگر اطراف حرم حضرت معصومه چرخی بزنید، میهمانهای عربزبانی را میبینید که خریدهای فراوانشان شما را افسرده میکند.
به هر حال، این سالها ریالِ ما در مقابل ریالِ عراقیها قافیه را باخته است. ما ایرانیها، هم در عراق و هم در کشور خودمان، کاملاً فهمیدهایم که نسبت به عراقیها قدرت خرید کمتری داریم. آدم یاد تیمهای فوتبال پیکان و سایپا میافتد که همیشه بیتماشاگرند و میهمان و میزبان بودنشان فرقی ندارد. ما همیشه میهمانیم و اینجا و آنجا ندارد؛ همهجا پولمان بیاعتبار است. نعناداغ ماجرا فیلم افتتاح ورزشگاه کربلا بود که… هعی بگذارید نگویم.