در دنیای جدید مسئولیّت اولیّهٔ هر حکومتی تربیت انسانهای جامعهپسند است، یعنی انسانهایی که جامعه برای آنها کِشش لازم را داشته باشد؛ و این محقق نمیشود مگر زمانی که حکومت خود را مسئولِ آموزشِ فرقهای اخلاق نداند. به این معنا که نخواهد با آموزش اخلاق آدمهایی تربیت کند که به یک گروه اخلاقی خاص تعلّق داشته باشند. از آنجا که حکومت، حکومت همه است، باید کثرتگرایی اخلاقی را پذیرفته و به فضیلتهای بنیادین و اصولِ مرکزی اخلاق که مورد پذیرش همهٔ گروههای اجتماعی است بپردازد و خود را معلم اخلاق همهٔ افراد جامعه بداند.
وقتی در یک جامعه حکومتِ تعلیمدهندهٔ اخلاق، بیطرفی ارزشی را کنار بگذارد و از میان نظامهای مختلف اخلاقی، نسبت به یکی از آنها گرایش بیشتری داشته باشد، عملاً امر اخلاق و اجتماع به امر حکومت و سیاست تحویل برده میشود. در این وضعیّت، مخالفت با امر اخلاق به معنای مخالفت با امر سیاست خواهد بود و البته بر عکس. در چنین شرایطی اگر جامعهای به هر دلیل به دولت و سیاست خوشبین نباشد، به تعالیم اخلاقی و حتی مذهبیاش نیز خوشبین نخواهد بود. به این معنا که بیاعتمادی به دولت و یا سیاست، به بیاعتمادی به امر اخلاق و مذهب میانجامد.