برای اخلاقی زیستن یک جهشِ انسانی لازم است: «به دیگری عشق ورزیدن». این آغاز و فرجام انسانیّت است. آنان که بلد نیستند دیگران را دوست بدارند موجوداتی ناقص‌الخِلقه هستند و ناقص‌الخِلقه‌ها شاید اخلاق را یاد بگیرند؛ ولی نمی‌توانند رفتارش کنند.
دین و اخلاق برای آنان است که این جهش را داشته‌اند: «ذالک‌الکتاب لاریب فیه هدیً للمتّقین» و الّا برای ناقص‌الخِلقه‌ها «و لایزیدالظّالمین الّا خساراً». موعظه کردن آنان که دوست‌داشتن بلد نیستند نه تنها کمکی به اخلاقی‌تر شدن‌شان نمی‌کند، بلکه گاهی تیغ دادن دست زنگیِّ مست است و ای بسا به نام اخلاق، بی‌اخلاقی بکند.
برای اخلاقی شدن جامعه باید نخست عشق ورزیدن را آموزش داد. باید هر کسی یاد بگیرد دیگری را بپذیرد و دوست بدارد، حتّی اگر مخالفش باشد.
برای آن‌که مردم هم‌دیگر را دوست بدارند باید از هر نوع سخنی که میانه‌ی آنان را خراب و زمین دوستی را ناهموار می‌کند، پرهیز کرد. از اخلاق نشان مجوئید تا وقتی دو گانه‌های «ما و شما/آن‌ها»؛ «خودی و غیرخودی»؛ «این‌جایی و آن‌جایی» و … مبنای رفتار جامعه قرار می‌گیرند.

پاسخ دهید