چند روز پیش جناب دکتر نعمتالله فاضلی بر استادهای دانشگاه تاختند و فضای حاکم بر تدریس و علم را خالی از منشهای اخلاقی و پر از ناهنجاری توصیف کردند. شاید در مجموع حق با ایشان باشد؛ ولی این بدان معنا نیست که ما گمان بریم مقصّر بیهدفیِ فرآیند تعلیم و تربیت در زمینهی اخلاق و فضیلت، استادهای دانشگاه هستند. این بدترین قضاوتی است که میتوان در بارهی آموزگاران یک کشور داشت.
دشواریهای کار در موقعیّتِ سازمانیِ هیئتعلمی، فشارهای شدید مالی به دانشگاهها و کمبود بودجههای آنها، حاکمیّت ارزشهای غیرعلمی بر فرآیند تعلیم و تربیّت، بذل و بخششِ بیحساب و کتاب مدرکهای دانشگاهی به بهانههای مختلف، و نیز محدودیّتهای دیگر حسّ هدفمندی را در استادهای دانشگاه سرکوب کرده است. در چنین وضعیّتی تأکید بر هدفها و ارزشهای اخلاقی قدری دشوار است. استادهای دانشگاههای ما دغدغههای روزمرّهای دارند که تصوّر آنها نه برای آکادمیهای یونان باستان و استادهایی چون ارسطو، بلکه برای کسانی که بیست سی سال پیش در این کسوت بودند نیز ممکن نیست.
دانشگاههایی که رسالههای دانشجویی را نه یک پروندهی علمی، بلکه یک پروژهی مالی میدانند و بر همین اساس حاضر نیستند راهنمایی آنها را به استادانی خارج از مجموعهی خود واگذار کنند، و یا برای کاهش هزینهها، آموزش دانشجویان را به دمدستترین استادها میسپارند چگونه میتوانند به نتیجههای اخلاقی آموزش فکر کنند؟! آقایان بیایید قدری واقعبین باشیم. ساختارهای دستوپاگیر دانشگاهی و مسائل غیرعلمیِ حاکم بر فضاهای آکادمیک سبب شده است تا دانشگاهیان ما توان خود را صرفِ موضوعات کماهمیّت کنند و به مسئولیّت اخلاقی خود کمتوجّه باشند.