• این روزها با هفته‌ی وحدت دم‌خور است. در این هفته تلاش می‌شود تا با تکیّه بر ضرورت هم‌دلی و وحدت در میان مسلمانان، نه تنها اختلاف شیعه و سنّی بر سرِ تاریخ تولّد پیامبر (صل‌ّالله علیه و آله) حل شود، که کلّ اختلافات تاریخی آن‌ها کم‌اهمیّت نشان داده شده و راه برای ایجاد وحدت میان‌شان هموار گردد. در این هفته سمینارهایی با مشارکت عالمان مسلمان برگزار شده و سخنرانی‌ها و مصاحبه‌های زیادی انجام می‌پذیرد.
  • من از نتایج این برنامه‌‌ها آگاهی لازم را ندارم؛ امّا شواهد نشان می‌دهد که آن‌چه از این همه تکاپو و هزینه انتظار می‌رفته به دست نیامده است. خبرهای جسته و گریخته و موضع‌گیری‌ها نشان می‌دهد که با گذشت چهل سال از هفته‌ی وحدت، ستیزه‌ی شیعه و سنّی هنوز هم پررنگ است و جان می‌ستاند. هنوز هم در همین ایران و در میان حوزویان کسانی هستند که با تقریب و وحدت چندان هم‌داستان نیستند و بر طبل اختلاف‌های کلامی، تاریخی، و فقهی مسلمانان می‌کوبند.
  • به گمان من بزرگترین چالشِ وحدت میان مسلمانان این است که هوادارانش آن را نه به مثابه یک قاعده‌ی دینی، انسانی و اخلاقی، که به مثابه یک استراتژی و راهبرد سیاسی-اجتماعی دنبال می‌کنند. از نگاه آنان وجود دشمنان و مخالفانی که اساس اسلام را تهدید می‌کنند، وحدت را الزام کرده است؛ نه قاعده‌ی اخلاقی «دیگران را چون خویشتن دوست بدار». نگاه آنان به ضرورت وحدت را می‌توان این‌گونه ترجمه کرد که «ستیزه و بر سر هم کوبیدن را به روزگار دیگری حواله دهیم و فعلا آشتی باشیم».
  • در فتواهای مراجع تقلید در باب لعن‌های مرسوم نُهُم ربیع دقت کنید؛ آن‌جا مشارکت در آئین‌های عید‌الزّهرا، تنها به دلیل این که ممکن است سبب شود شیعیان گرفتار کینه‌ی مخالفان شوند، حرام شمرده شده است. گویی لعن و ناسزا گفتن به دیگریِ دینی، نه از جهت اخلاق که از جهت مصلحت جایز نیست. در مسأله‌ی وحدت نیز این‌گونه به ذهن می‌آید که وحدت نه از سرِ اخلاق و احترام به انسان و باورهای دیگری، که از مصلحت سیاسی و اجتماعی دنبال می‌شود. تا این گفتمان بر پروژه‌ی وحدت حاکم است، کسی آن را آن‌گونه که باید جدّی نمی‌گیرد.

پاسخ دهید