سال‌های نخست طلبگی، گاهی برای نماز ظهر عصر، با یکی دو نفر از دوستان، می‌رفتیم مدرسه‌ی علمیّه‌ی سعادت تا نماز را به امامت آیت‌الله جوادی آملی بخوانیم. جمعیّت کمی می‌آمدند، کم‌تر از ده نفر. آن روز‌ها آقای جوادی(خدا حفظ‌شان کند) پیش از تکبیرةالاحرام قدری دست‌هایشان را به هم می‌مالیدند بعد الله‌اکبر می‌گفتند. چون ایشان این کار را همیشه تکرار می‌کردند برای همه‌ی ما سؤال شده بود که ماجرا چیست. اولش بی‌آنکه از ایشان چیزی بپرسیم، پیشِ خودمان فکر کردیم که حضرت استاد کار بی‌ثواب نمی‌کنند و حتماً «مالیدن دست‌ها به هم» جزء مستحبات نماز است؛ به همین دلیل ما هم این کار را تکرار می‌کردیم.

یک‌بار که شهرستان بودم و چند روزی پیش‌نماز مسجد محل، صدای کف دست‌های مردم که پیش از تکبیرةالاحرام به هم مالیده می‌شد توجّه من را جلب کرد. گویی آن‌ها هم فکر کرده بودند که من کار بی‌ثواب نمی‌کنم و داشتند همان کاری را می‌کردند که من انجام می‌دادم. هما‌ن‌جا به ذهنم رسید که باید ماجرا را روشن کنم. به قم که برگشتم و در نماز جماعت ایشان شرکت کردم، از آیت‌الله پرسیدم که ماجرای دست‌ها را به‌هم کشیدن چیست، ایشان با لبخند گفتند: » مگر من این کار را می‌کنم؟» گفتم «بله، همیشه.» لبخندشان به خنده گرایید و گفتند: «لابد عادت کرده‌ام.»
از آن روز تا الآن من این کار را نمی‌کنم، ولی اگر آن روز برای روشن شدن موضوع از آیت‌الله سؤال نمی‌کردم، احتمالاً مسجدهای دیگر و نیز شهرهای دیگری، مالش دست‌ها را از مستحبّات نماز می‌دانستند و به آن مشغول می‌شدند.