شب عاشو را در یک محله از گوهردشت کرج گذراندم. در آنجا صحنههای جالبی از همسازی دین و فرهنگ میشد دید. برای نمونه: جمعیّت زیاد ولی محلّهای بود. مشارکت زنان در سوگواری به چشم میآمد و برخلاف سوگواریهای سنتی، آنان تنها تماشاکنان سینهزنی مردان نبودند؛ بلکه خودشان بدون لحاظ جنسیّت، مردانه سینه میزدند و به نوحهها را جواب میدادند. صحنهی سوگواری زنانه-مردانه نبود، بلکه مردها و زنها قاطی و درهم عزاداری میکردند. برخی آرایش پسرها و دخترها، دستکم، با استانداردهای گشت ارشاد سازگار نبود. شماری از سوگواران با حیوانات خانگی خود آمده بودند و در این میان، برخی با خود سگ همراه داشتند. با این همه، چشمانشان خیس بود و ردّی از اشک نمایان بود. جمع سوگواران را هیچ عمامه بهسری همراهی نمیکرد و از سخنرانی مذهبی نیز خبری نبود. پردهنوشتهها بیشتر شعارهای مذهبی بود و شعاری سیاسی به چشم نمیخورد.
✅ دوست و همکار گرامیام جناب دکتر حسن محدّثی این پدیده را کارناوالیزه شدن عزاداری میخواند، من خیلی با این مفهوم موافق یا حتّی مخالف نیستم. از نظر من این پدیده بیشتر به همسازی دین و فرهنگ باز میگردد. ایرانیها توان زیادی دارند که نوعی از آشتی و همنشینی میان فرهنگِ خود و آموزههای مذهبی برقرار کنند. در حقیقت آنان نوعی از دینداری «سلفسرویسی» را به نمایش میگذارند. بخشی از دین را که دوست دارند با بخشی از فرهنگ در هم میآمیرند و سبکی از دینداری را نمایش میدهند. برای مثال سگ را چنان در آغوش میگیرند که گویی هیچ فقیهی به نجساتش فتوا نداده است و با همان حالت به سوگواریِ کسی میآیند که منبریها یکی از جرمهای قاتلش را سگبازی معرفی میکنند.
آنچه من دیدم یک تفسیر مثبت نیز دارد؛ به قول دوست و استاد گرامیام دکتر نعمتالله فاضلی: » شیعه که باشی، حتی اگر انسان شناس شوی و دین و ایمانت هم بر باد برود، باز در ایّام محرّم دلت هوای کربلا میکند.»
حضور رنگینکمانی از افراد و سلیقهها در عزاداری امام حسین علیهالسلام نشان میدهد که سوگواری محرّم را نمیشود مالِ خود کرد. شیعه که باشی کافی است تا در محرّم دلت هوایی بشود.