آنچه به هنگام رژهی نیروهای مسلح در اهواز رخ داد، بیشک یک حادثهی تروریستی بود و کام همهی ایرانیها و بویژه مردم شریف خوزستان را تلخ کرد. برای بازماندگان شهدای گرانمایهی این حادثه آرزوی شکیبایی و برای آسیبدیدگان تمنای سلامتی دارم.
من خوزستانی هستم. پدر و مادر و بسیاری از بستگانم در دزفول زندگی میکنند. هر بار که برای دیدن آنها به آن دیار میروم، وضعیّت اجتماعی و فرهنگی را خطرناکتر از پیش میبینم. این سالها که پدر و مادرم پیرتر شدهاند و من بیشتر به آنها سر میزنم، میبینم که فقر، بیکاری، طلاق، شکافهای اجتماعی، قومگرایی، بیاعتمادی به مرکز، ناامنی، و رشد نوکیشی بیشتر و بیشتر شده است.
در آنجا خیلیها اسلحه دارند، مجاز یا غیر مجازش را نمیدانم. کافیست در یک مراسم عروسی و یا تشییع جنازه آنجا باشید، خواهید دید چقدر آدمِ اسلحه بهدست، مشغول تیراندازی هستند. گاهی که صدای تیراندازی بلند است و من نگران میشوم، برادر زادهام به شوخی میگوید نگران نباش عموجان! اینجا فلّوجه است و این صداها طبیعی هستند.
هر گاه زمانی دست داده و دوستان قدیمی خود را که اینک مسئولیتهای سیاسی، انتظامی و امنیّتی دارند، دیدهام، وضعیّت نامناسب فرهنگی و اجتماعی را به آنها یادآور شدهام و آنان لبخند ملیحی تحویلم دادهاند که بیشتر معنایش آن بود که: » اوضاع در کنترل است و شما نگران نباشید.» گاهی هم متّهم شدهام که سیاه نمایی میکنم.
آنچه امروز در اهواز رخداد یک حادثهی تروریستیِ تلخ، آزاردهنده و محکوم است که بیشتر در شرایط بد اجتماعی آن سامان ریشه دارد. این حادثه به ما میآموزد که مسائل اجتماعی را باید جدّی گرفت و پاسخهای اجتماعی داد. ایجاد امنیّت بدون توجّه به چالشهای اجتماعی بسیار دشوار و هزینهبر است.
🔹برای جای جای وطنم امنیّت و شادی آرزو دارم.