اخبار ساعت ۱۴ امروز رادیو، از تابو شکنیهای خندوانه گفت، از این که خندوانه به پارهای روابط اجتماعی خاصّ اشارهی نیشداری داشته است و پدر و مادرها از این که بچههایشان این برنامه را تماشا کنند نگرانند.
راستش را بخواهید من بیشتر برنامههای خندوانه و تمام بخشهای خندانندهشو را دیدهام. انتقاد صدا و سیما را وارد نمیدانم و هیچ تابو شکنیای در این برنامه ندیدهام. با این حال؛ معتقدم در برنامهی دیشب، خندوانه و مجری پُرادعایش از لبهی دیوار ظریف اخلاق سقوط کرد و نمرهی بدی گرفت و بسیار متأسفم که مدیران این رسانه چوب را در چشم خود نمیبینند؛ ولی خار را در چشم چند نوجوان جویای نام میبینند.
واقعیّت آن است که جنبههای فراگیر اخلاق، میل و کشش درونیِ همهی آدمهای جهان به نیکی و خوبی است. ردّ کردن مرزهای دینی و عرفی اخلاق، آدمی را در نزد هواداران آن دین و عرف بدنام میکند؛ ولی ردّ کردن مرزهای طبیعی اخلاق که برای هر انسان (از هر عرف و دینی که باشد) محترم است، آدمی را نزد همهی انسانها بدنام میکند. اگر کسی از روی بند اخلاقی که در دین و یا عرفی خاصّ ریشه دارد بیافتد، تنها منفور آن جامعهی دینی و فرهنگی است؛ امّا اگر کسی از روی بند اخلاق فطری و انسانی و درونی خود بیافتد منفور تمام جهان میشود و این نازکترین بند اخلاق است.
آقای رامبد جوان، تو با خُرد کردن غرور یک جوان جنوبِ شهری، و خراشیدن اعتمادبهنفس او از روی بند اخلاق فطری و انسانی سقوط کردی.
«وحید» بچهی جنوب شهر است؛ جایی که بچههایش کمتر مورد توجه و احتراماند؛ کمتر مجالی برای فربه کردن اعتماد بهنفس خود مییابند؛ و از کمبودهای آشکار و پنهان رنج میبرند و احساس درونی نا برابری هر لحظه آماده فرو ریختنشان میکند.
پشت تمامِ «یه کَتی» راه رفتنها و تکّه انداختنها و ویراژ دادنها و با موتور تکچرخ زدنها؛ پشتِ جای زخمهای چاقوی روی بازوهای بچّههای جنوب شهر تهران، یک روح نازک، دو پای خسته از دویدن و هرگز نرسيدن و یک جهان خواستن و نداشتن و البته کلّی نادانستن نهفته است که با هر تلنگری، حتی با یک تعریف ساده از رقیب، نمایان میشوند و به اشک و گریز از رقیب و رقابت منجر میشوند. زخمهای آنها عمیقتر، و بغضهایشان آشکارتر میشوند.
وحيد رحیمیان در جغرافیا و تاریخ خودش اوّل بود، اگر رامبد جوان روبروی او به رقیب دندانپزشک و احتمالا با عقبه فرهنگی و مالی و هوشیِ بهترش نمیگفت: کار تو شاهکار بود!! اگر اشکان خطیبی جلوی آن همه بیننده جان خستهاش را محاکمه نمیکرد.
خندوانه دیشب از روی بند نازک اخلاق با اشکهای وحيد و تسلیم شدن زود هنگامش سقوط کرد.
من هیچ نشانی از رامبد و خندوانه ندارم؛ خوشحال میشوم اگر این یادداشت آنقدر منتشر بشود که او نیز خوانندهی آن باشد.