چکیده مقاله مهدی نصیری با عنوان «خرد ستیزی در تصوف» که دیروز در همایش ملی «نقد تصوف، شاخصه ها و نقدها» در قم ارائه شد

🔸 تصوف در ابعاد مختلفی با معارف قران و عترت، فاصله و زاویه دارد از جمله در مساله رویکرد و تلقی اش از عقل و خرد.

🔸 در قران و معارف اهل بیت علیهم السلام مکررا و به فراوانی از عقل و خرد تجلیل و ستایش شده و توصیه به تعقل و خردورزی شده است. و من فقط به ذکر بخشی از یک روایت نبوی اکتفا می کنم:
ـ ‏ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْعَقْلَ مِنْ‏ نُورٍ مَخْزُونٍ‏ مَكْنُونٍ‏ فِي سَابِقِ عِلْمِهِ الَّتِي لَمْ يَطَّلِعْ عَلَيْهِ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ وَ لَا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ …. ثُمَّ قَالَ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ … فَقَالَ الرَّبُّ ـ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى ـ وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي مَا خَلَقْتُ خَلْقاً أَحْسَنَ مِنْكَ وَ لَا أَطْوَعَ لِي مِنْكَ وَ لَا أَرْفَعَ مِنْكَ وَ لَا أَشْرَفَ مِنْكَ وَ لَا أَعَزَّ مِنْكَ بِكَ أُؤَاخِذُ وَ بِكَ أُعْطِي وَ بِكَ أُوَحَّدُ وَ بِكَ أُعْبَدُ … وَ بِكَ الثَّوَابُ وَ بِكَ الْعِقَابُ فَخَرَّ الْعَقْلُ عِنْدَ ذَلِكَ سَاجِداً فَكَانَ فِي سُجُودِهِ أَلْفَ عَامٍ . الخصال ؛ ج‏۲ ؛ ص۴۲۷

🔸عقل چیست؟: عقل ما به الادراک و قوه مدرکه انسان است که قادر به درک امور، از دانی تا عالی است البته تحت تعلیم و ارشاد وحی و انبیای الهی و نه خود بنیاد و مستقل و مستغنی از وحی که خود عقل چنین خودبنیادی را بر نمی تابد و آن را امضا نمی کند. انبیا گنجینه ها و دفینه های عقول را اثاره می کنند و بر می انگیزانند و از قوه به فعلیت در می آورند.

🔸 شروع کتاب شریف کافی و نیز بحار الانوار با کتاب عقل پیش از کتاب علم و کتاب توحید و کتاب حجت، گویای جایگاه بنیادین عقل در معارف قران و عترت است.

🔸 همه مراتب ادراکی عقل از دانی تا عالی مورد ستایش اند و هیچ مرتبه ای را نمی توان تحقیر و تخطئه کرد: دانی ترین مرتبه ادراک عقل همان است که انسانها را از سفاهت و محجوریت خارج می کند و او را بی نیاز از داشتن ولیّ و سرپرست برای معاملات و امور زندگی اش می کند (که بدان عقل معاش گفته می شود) و عالی ترین مرتبه آن معرفة الله است که از اختصاصات عقل و در انحصار اوست که البته با هدایت و ارشاد وحی و انبیا و اهل بیت علیهم السلام محقق می شود.

🔸بر اساس روایات و حدیث جنود عقل و جهل، عقل حامل و حاوی همه فضایل است و فضیلتی خارج از عقل و ورای عقل نداریم که قوه ای و یا جزئی دیگر از انسان حامل او باشد. از جمله این فضایل محبت است. محبت نسبت به خداوند و اولیای خداوند.

🔻ثنویت عقل و عشق در تصوف

🔸تصوف با درست کردن ثنویت و دو گانه ای با عنوان عقل و عشق، برای عشق مرتبه ای بالاتر از عقل تصور می کند و بر همین مبنا به تحقیر و تخطئه عقل می پردازد، در حالی که اگر منظور از عشق همان حب شدید به خداوند باشد، چنین فضیلتی در عقل موجود است و عقل منادی اوست و دلیلی برای ایجاد تقابل بین او و عقل نیست اما اگر مقصود شاهد بازی و امرد بازی و عشق مجازی باشد البته از مدار عقل و شرع خارج است.

🔸 کمترین رد پایی از ثنویت عقل و عشق در قران و روایات معتبر یافت نمی شود و حتی ثنویت عقل و قلب (دل) نیز مستند نبوده و بر اساس روایات، ادراک قلبی مرتبه ای از ادراک عقلی است:
أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها ـ
امام کاظم علیه السلام در آیه «إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْرى‏ لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ» قلب را به عقل تفسیر می کنند. ‏
ـ و در عیون است: القلب مُصحف الفکر

🔸 اساسا باید بدانیم که واژه عشق (که صوفیان مذهب خود را مذهب عشق می نامند) نه در قران و نه در روایات معتبر کاربرد با بار معنایی مثبت ندارد (جز یکی دو روایت قابل بحث و خدشه) و بلکه کاربرد در معنایی منفی و مذموم دارد:
سئلته {الصادق علیه السلام} عن العشق؟ قال قلوب خلت عن ذکر الله فاذاقَها اللهُ حبَّ غیرِه

🔻 نمونه هایی از تحقیر عقل در برابر عشق:

🔸حافظ:
حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است

🔸نعمت الله ولی:
عقل در بارگاه حضرت عشق
به مَثَل دلقكى‏ است تا دانى‏
عقل از سر نادانی دردسر ما می داد
عشق آمد و وارستیم، تا باد چنین بادا

🔻 تحقیر عقل با ستایش از جنون و مستی

🔸مولوی:
زين خرد جاهل همى بايد شدن‏
دست در ديوانگى بايد زدن‏
چاره‌ای کو بهتر از دیوانگی
بُگسلد صد لنگر از دیوانگی
ای بسا کافر شده از عقل خویش
هیچ دیدی کافِر از دیوانگی
عاشقم من بر فن ديوانگى‏
سيرم از فرهنگى و فرزانگى‏

نگفتمت به خرابات طُرفه مستانند
كه عقل‏ را هدف تير ترهات كنند؟

🔸 و البته روشن است که در معارف وحیانی، جنون، سبب خروج از تکلیف و ورود به مرتبه سفاهت است و مستی، جزء مذموم ترین حالات است و خمر به دلیل ازاله عقل و هوش، از طرف پیامبر صلی الله علیه و آله ام الخبائث خوانده شده است. اگر چه جناب حافظ بر این حدیث نبوی حاشیه می زند و می گوید:
آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند
اشهی لنا و احلی من قُبلة العَذارا

🔻 تحقیر عقل با عنوان عقل عقال و عقیله

🔸حلاج:
عقيله گشت مرا عقل ساقيا برخيز
عِقال عقل بدران به داروى بى‏هوش‏

مولوی:
رهوار نتانى شد اين سوى كه چون ناقه‏
بسته‏ست ترا زانو، ای عقل عِقال‏ تو

حافظ:
گِرد ديوانگان عشق مَگرد
كه به عقل عقيله‏ مشهورى‏

نعمت الله ولی:
عقل غير از عقال‏ نيست دگر
غايتش جز ضَلال نيست دگر

🔸صوفیان در حالی صفت عقال و عقیله را برای عقل مذموم و مایه تحقیر او می دانند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله عقال را وصفی مثبت و مهم و بلکه ماهوی برای عقل دانسته که مانع از جهل و کنش های جاهلانه انسان است، چرا که بر نفس اماره آدمی که خبیث ترین موجودات است، لگام می زند:
إِنَّ الْعَقْلَ عِقَالٌ‏ مِنَ‏ الْجَهْلِ‏ وَ النَّفْسَ مِثْلُ أَخْبَثِ الدَّوَابِّ فَإِنْ لَمْ تُعْقَلْ حَارَتْ ‏
و این که در قران در آیه ای از عقل تعبیر به حِجر شده: ان فی ذلک قسم لذی حِجر و نیز در آیه ای، از عقلا تعبیر به اولی النُّهی شده، دقیقا نظر به همین معنای عقال بودن دارد که در حدیث نبوی آمده است.

🔻عزل عقل از امر توحید و خداشناسی

🔸صوفیان در بعضی تعابیرشان دست عقل را از خداشناسی کوتاه و او را سرگشته و معزول از معرفة الله می دانند:
عطار نیشابوری در تذکرة الاولیاء در ذکر ابوالحسین نوری می نویسد:
«گفتند: «دليل چيست به خداى؟» گفت: «خداى». گفتند: «پس حال عقل چيست؟». گفت: «عقل عاجزى است، و عاجز دلالت نتواند كرد جز بر عاجزى كه مثل او بود».
عطار:
اى خرد سرگشته ی درگاهِ تو
عقل‏ را سر رشته گُم در راهِ تو
حلاج:
با عقل‏ سوى دوست كسى ره نمى‏برد
خورشيد را به شب نتوان يافت با چراغ‏

🔸 در حالی که:

🔸 اولا: بر اساس قران و روایات، اصل اثبات وجود خداوند و خالق هستی منحصرا از راه عقل است:
افی اللهِ شکُ فاطرِ السمواتِ و الارض (که اشاره به برهان صنع و نیاز مخلوق به خالق دارد)
و روایت: بِصُنع الله یُستدل علیه و بالعقول تُعتقد معرفتُه
و یا : بالعقول یُعتقد التصدیقُ به

🔸 ثانیا: اگر منظور صوفیان این است که عقل نمی تواند به کنه ذات حق برسد و خداوند را شهود کند و مثلا آنها با مستی و عشق می توانند به این مرحله برسند، باز بر اساس منطق قران و اهل بیت و نیز برهان عقل، رسیدن به کنه ذات و شهود ذات و فنای در ذات حق، نه برای عقل که برای هیچ کس و حتی انبیا و اهل بیت علیهم السلام نیز مقدور نبوده و محال است.

👆👆👆

ادامه از قبل:
🔸 ممکن است گفته شود صوفیان عموما همه مراتب عقل را انکار نمی کنند بلکه مراتبی از آن را تایید و یا نهایتا تحقیر می کنند و می گویند ما عقل را در مراتب عالی عرفانی تخطئه می کنیم که گفتیم:
اولا این خلاف منطق قران و اهل بیت است. همه مراتب عقل ارزشمند و مهم و محترم است و عقل حامل و مُدرِک همه معارف و مراتب دانی و عالی با تعلیم و ارشاد وحی می تواند باشد
و ثانیا اگر بحث مراتب باشد و شما ابتدا با عقل حرکت می کنید و بعد به مراتب عالی معرفت و مثلا به عشق می رسید، دیگر تحقیر و تخطئه مراتب دانی و پایین تر وجهی ندارد. همان گونه که فی المثل اگر کسی به مقام عالی فقاهت برسد معنا ندارد دروس مقدماتی فقاهت را تحقیر و یا تخطئه کند.

پاسخ دهید