دیشب با جمعی از بهترین دوستان فاضلم چند ساعتی دور هم بودیم؛

راستش گعده و با هم نشستن اگر فائده ای جز پر کردن وقت نداشته باشد نبودنش بهتر است؛

گعده ی دیشب اما؛

برای بنده درس آموز شد با حکایتی که یکی از دوستان عزیزم از مرحوم محمد تقی جعفری (ره) برایم نقل کرد.

علامه جعفری می فرماید:

«وقتی به نجف اشرف مشرف شدم یک جلد از کفایه را خوانده بودم؛

برای یافتن استاد پرس و جو کردم که گفتند شیخ مرتضی طالقانی از ابتدای کفایه درس می گوید؛

با خود گفتم: به درس او حاضر می شوم و دو باره جلد اول را می خوانم؛

چند ماهی رفتم تا به تعطیلات محرم رسیدیم؛

از استاد پرسیدم:

پس از تعطیلات، چندم محرم درس را شروع می کنید؛

فرمود: هیچ وقت ‼️

با تعجب پرسیدم: چرا؟!

پاسخ فرمود: حیوان طالقان مرده و پالانش مانده‼️

باز پرسیدم ، همان پاسخ را داد….

بعد از کمی درنگ فهمیدم از مرگ خود خبر می دهد؛

فرصت را غنیمت شمرده و گفتم:

مرا نصیحتی کنید.

در پاسخم این بیت را خواند:

تا رسد دستت به خود شو کارگر

چون فتی از کار خواهی زد به سر

فردای آن روز از مأذنه هاى حرم امير المؤمنين (ع) مرگ او را اعلان کردند».

پاسخ دهید