بنده در طول بیش از بیست سال مباحثه با طلاب دروس سطح عالی و خارج، بی انگیزگی را به شدتی که جناب عالی فرموده اید احساس نکرده ام ولی قبول دارم که کم و بیش در سالیان گذشته شیوع بیشتری یافته است؛

برخی از عوامل این بی انگیزگی را برایتان فهرست می کنم:

۱ وضعیت عمومی جامعه؛

گروه های زیادی از مردم دل چرکینی هائی از نظام عزیز ما دارند و چون گمان می کنند کلیت روحانیت در مشکلاتشان دخیل هستند این ناراحتیشان را در برخورد با طلابی که در کوچه و خیابان می بینند بروز می دهند؛

طلاب عزیزی که تحت سخت ترین شرائط، گذران زندگی می کنند در جامعه هم طعن می شنوند و این در غبار گرفتن روحیه شان نقش دارد.

۲ طلبه در ایام تحصیل از سوئی با حجم زیادی از کتب سنگین مواجه است که واقعا برای فهمشان باید همتی عالی داشته باشد؛

و از دیگر سو با بمباران تبلیغات منفی علیه این کتاب ها مواجه است؛

تبلیغاتی که گاه برای یک جوان، جذاب هم هستند .

این تبلیغات روحیه ی لطیف او را می شکنند و چه بسا گمان کند واقعا کتب درسی حوزه بی فایده اند.

۳ مشکلات معیشتی نیز نقش فراوانی در این بی انگیزگی دارند؛

وقتی در ضروری ترین نیازهای زندگی مانده، دیگر دل و دماغی برای تحصیل در او نمی ماند؛

قبول دارم که ما از روز نخست باید آگاهانه به این راه وارد شویم؛

ولی ساختمان های بلند، در کنار شهریه ی سیصد چهار صد هزار تومانی قابل هضم نیستند؛

به نظر بنده یکی از مهم ترین عوامل جذب طلاب به مؤسسات، نيز به همین مسأله باز می گردد.

۴ ذات دروس ما دیر بازده هستند؛

جوانی که به دانشگاه می رود پس از چهار سال، یک شخصیت اجتماعی پیدا می کند اما اگر به حوزه بیاید ممکن است حدود ۱۵ سال طول بکشد تا چنین شخصیتی بیابد؛

مهم ترین عاملی که در او احساس شخصیت را می آورد تدریس بود؛

هر پله از تدریس را که طی می کرد خود را در افقی بالاتر می دید؛

امروز این راه بر روی بیشتر مشتاقان بسته شده است.

برادر عزیزم؛

با تحت برنامه بردن دروس کدام یک از این مشکلات را حل فرموده اید❓

پاینده باشید و برقرار

محمد رضا