متن پاسخ:
۱ دو تن از دوستان من از قم به نجف اشرف منتقل شدهاند؛
یکی از ابتدای تحصیل در قم مقدسه بوده و دیگری بیش از ۲۵ سال در این حوزهی نورانی به تدریس، تأليف و تحقيق اشتغال داشته است؛
ظاهرا هم لغتا و هم عرفا میتوان گفت اینان از حوزهای به حوزه ی دیگر مهاجرت نمودهاند؛
مثلا چه اشکالی دارد اگر کسی سال ها در مکانی بوده و آنگاه سالیانی طولانی به مکان دیگری کوچ کرده و سپس دوباره به محل نخست بازگشته، گفته شود فلانی باز به مکان نخستین مهاجرت نمود؟
گرچه در بند استعمال یک لغت نیستم؛
شما اگر نمی پسندید بگوئید:
«پس از بیش از ۲۵ سال سکونت در قم به نجف اشرف بازگشت»؛
به هر حال بنده به عنوان یک طلبه از این که کوچ امثال این بزرگواران بتواند به توسعهی یک حوزهی دینی کمک کند شادمانم؛
و در هر دو یادداشتم هر دو حوزه را تکریم نمودهام؛
چه اشکالی دارد؟!
بله بارها صریحا به سختگیری بیش از حد برای تدریس داوطلبان تدریس اعتراض کردهام؛
امری که در نجف اشرف نیست؛
این هم چه اشکالی دارد؟
۲ برادر بزرگوارم؛
ما وقتی از قلب واقعیت نگرانیم خود باید دقت کافی کنیم تا کلاممان مطابق واقع باشد؛
جناب آقای جواهری عزیز در این بیست و پنج سال به عدد انگشتان یک دست به نجف اشرف مشرف نشدهاند؛
و اگر مایل بودید تمامی سنوات تدریسشان در قم را که به طور مرتب در جریان بوده به سمع مبارک خواهم رساند؛
از کجا فرموده اید :
«ایشان پس از سقوط صدام بین دو حوزه ی قم و نجف تردد داشته اند»؟!
احتمالا میان دو نفر اشتباهی فرموده باشید.
۳ جناب مستطاب عالی مرا متهم فرمودهاید که:
«تلاش میکنم از طریق انتشار خبرهای نادرست مهاجرت اساتید، انتقادها را وارد فاز پروپاگاندای رسانهای کنم»؛
میدانید این جملات به نوعی نیت مرا باز گو کردهاند؛
در جایگاهی نیستم که به کسی «توصیه» کنم؛
فقط خاضعانه درخواست مینمایم مطابق نصوص دینی در مورد نیت برادرانتان گمان بد نبرید؛
فقط خدای بزرگ، عالم به نیات است؛
اگر با حسن ظن به دو یادداشت این برادرتان مینگریستید شاید می فرمودید:
«فلانی از این که نجف اشرف دوباره نفس گرفته خوشحال است و معتقد است این حوزه زمینه ی مناسبتری در اختیار مشتاقان تدریس قرار میدهد، کما این که قم را نیز بال دیگری برای پرندهی مذهب میداند»؛
این همان چیزی است که در نیت داشتهام؛
نه کم و نه زیاد.
مناسب است به دو شرطی که در قم برای تدریس خارج گذاشته شده نگاهی بفرمائید:
یکم: تدریس کامل سه کتاب رسائل، مکاسب و کفایه؛
دوم: دارا بودن حداقل ۴۵ سال سن؛
بنده لیست بلندی از مراجع، بزرگان و مدرسان طراز اول حوزه را در ذهن دارم که یک یا هر دو شرط مذکور را هنگام شروع به تدریس خارج نداشتهاند؛
اگر امروز بود آنان هرگز به این مراتب والا نمیرسیدند؛
شرائط نباید چنان باشند که راه را بر نخبگان ببندند.
۴ به هر حال، طلبهای چیزی نوشته که شما نپسندیدهاید؛
اما در یادداشتتان فرمودهاید:
«بسیاری از موارد انتقادات مرا کاملا درست میدانید»؛
درخواست برادرانه دارم:
قلم به دست بگیرید و آن موارد را که به سرنوشت طلاب مربوطند بنویسید و منتشر کنید؛
در پایان از این که کمترین برادرتان را شایستهی نقد دیدید سپاسگزارم .
دعاگو. محمدرضا