پیش از آنکه رهاورد بازگشت ایرانیان از اروپا، امواج تجدد را به ایران بیاورد، جامعه ایرانی بنا به سنت خود و در قالب‌های زندگی ایلاتی، روستایی و شهری نقش‌های اجتماعی و خانوادگی را میان مردان و زنان تقسیم کرده بود. این الگوهای تقسیم خالی از تنوع نبود، اما برخی از کارویژه‌ها مانند زاد و ولد، مادری و کدبانوگری در خانه، در همه گونه‌های زندگی ایرانی به زنان اختصاص داشت. مشارکت زنان در تامین اقتصاد خانواده در خانوار عشایری بیشتر از روستایی و هر دو بیشتر از شهری بود.  شئون اجتماعی و مشارکت‌های جمعی نیز چنان رونقی نداشت که درباره آن بحثی در میان باشد.

در سالهای نزدیک به انقلاب مشروطه و پس از آشنایی ایرانیان با الگوهای زندگی مدرن  به تدریج رفتارها و نقش‌‍‌های اجتماعی جدیدی در جامعه زنان ایرانی نمایان شد. از نخستین چالش‌های بحث‌برانگیز این دوران آموزش خط و نوشتن به زنان بوده است. جامعه سنتی ایران این اقدام را برخلاف هنجارهای خود می‌یافت و آن را تهدیدی برای مناسبات اجتماعی و قدرت می‌انگاشت. ارزش‌های اسلامی نیز اگرچه در ذات خود مشوق و موید علم‌آموزی زنان بود، اما به جهت برخی تحذیرها زمینه‌ساز ممانعت از رشد علمی و فرهنگی زنان شده بود. سهل‌انگاری مذهبی منادیان حقوق زنان و هم‌آوایی شان با بدعت‌ها و انحرافاتی مانند بهاییت، سرسختی و تعصب بیشتر متدینین و روحانیان را موجب شده بود. در آن دوران روحانیانی که با الگوهای جدید مشارکت اجتماعی زنان همراهی محدودی ابراز می‌کردند، به کژدینی و انحراف متهم می‌شدند. متاسفانه باید اذعان داشت، دفع یکپارچه هرگونه تامل و بازاندیشی در مناسبات سنتی جامعه و هم‌ردیف کردن آن با بهاییت و بابیت، زمینه شکل‌گیری نگاه مصلحانه و معتدل را مسدود می‌کرد.

سرکوب مذهبی رضاخان و فرصت‌یابی جریان‌های غیرمذهبی و ضدمذهبی، زیست مومنانه زنان را به پرده‌نشینی در محیط خانه محدود ساخت. آنچه از زندگی مادربزرگ‌های ما در عصر رضاخانی نقل می‌شود، نشانه شکاف تحمیلی است، که میان زندگی آسوده با زیست مومنانه بر ایشان تحمیل شده است. برخی در برابر تضییقات، خانه نشینی را برگزیدند و ایمان خود را در پستوی خانه‌ها پاس داشتند. جماعتی نیز مشتاقانه یا ناگزیر ارزش‌های مذهبی را کنار گذاشتند و تن به تحمیل‌های سلطه‌ی زمانه سپردند.

در عصر پهلوی دوم اگرچه نقش قدرت عریان در  دین‌زدایی از زنان کمرنگ شد، اما توسعه نهادهای مدرن و تثبیت هنجارهای آن، برای جلب انگیزه دختران جوان  به سوی ارزش‌های غربی تاثیرگذارتر از تحمیل و تضییق رضاخانی بود. هرگونه رشد اجتماعی و دست‌یابی به احترام و  منزلت در جامعه، متوقف بر پذیرش الگوهای مدرن مشارکت اجتماعی از سوی دختران و زنان بود و اگر دامنه این نهادها به میزان امروز گسترده بود، شاید کمتر دختر و زن مسلمانی یارای مقاومت در برابر وسوسه های آن می‌یافت. 

شکل‌گیری موج نهضت اسلامی و فراخوان زنان و دختران به گونه‌ای یگر از مشارکت اجتماعی و سیاسی که برپایه ارزش‌های اصیل اسلامی بود، توانست روند معکوسی را در جامعه ایجاد نماید. در این دوران پیشتازی اجتماعی زنان در همراهی با نهضت اسلامی تحقق می‌یافت و همین انگیزه‌ای برای بازگشت ایشان به سنت‌های دینی و التزام به احکام و شعائر اسلام در میان دختران و زنان ایرانی شد.  دور از ذهن نمی‌نماید که بعثت رسول‌الله (ص) نیز همراه با چنین موج پیشتازی بود، که در کنار دعوت به بندگی خداوند متضمن احیای حقوق اقشار محروم جامعه از جمله زنان بود. همین عامل می‌تواند باعث پذیرش داوطلبانه اجکام و محدودیت های شرعی اسلام در میان زنان مکه و مدینه و پس از آن دیگر سرزمین‌های اسلامی شده باشد.

اما آنچه امروز با آن مواجه هستیم شکل گیری موج‌های مطالبه‌گری برخاسته از نظام‌های معرفتی و ارزشی غیرتوحیدی است. این جریان که پیشتاز خواسته‌های زنان شده و می‌تواند خواسته‌ها و مطالبات زنان را بسیج نماید، اگرچه از ادبیات اسلامی نیز برای کسب اعتبار و حقانیت بهره می‌جوید، اما در ذات خود غیرتوحیدی و انسان‌مدار است. مقابله و مواجهه انفعالی که پس از گذشت دهه اول انقلاب در دستور کار سازمان‌ها و نهادهای فرهنگی جامعه قرار گرفته، نخواهد توانست همراهی عمومی زنان را جلب نماید. راه حل این چالش الگوگیری از عوامل موفقیت نهضت امام خمینی در همراه ساختن زنان است. اگر بتوانیم با اتکا به اصول و ارزش‌های اسلامی خواسته‌ها و انتظارات بجای زنان را مطالبه نماییم، ظرفیت پیشتازی اجتماعی و بهره‌مندی از سرمایه فرهنگی مذهب، تعاملی هم‌افزا خواهند داشت . خط‌مشی کلانی که رهبر معظم انقلاب در نشست‌های راهبردی مبنی بر مطالبه گری حقوق زنان در قالب ارزش‌های خانواده از تمدن غرب بدان شاره کردند، رهنمودی است که در این چارچوب قابل فهم است.