انقلاب اسلامی به اقتضاء ذات فرهنگی خود، پدیدآورنده و احیاء کننده دامنهای از مفاهیم اسلامی و انقلابی بود. برخی از این مفاهیم اگرچه در صدر اسلامی پدیدار شده بودند، اما به واسطه دور شدن مسیر جامعه اسلامی از پیمایش مسیر ناب و اصیل خود، زیر غبار روزمرگی فراموش شده بودند. از جمله این مفاهیم، جهاد بود که تنها در مقاطعی کوتاه از حیات اجتماعی مسلمین در قالب جنگهای دفاعی بروز و ظهور مییافت. با پیروزی نهضت اسلامی مردم ایران، مفهوم جهاد با توسعهی مفهومی به عرصههای اجتماعی، عمرانی، علمی و فرهنگی گسترش یافت.
بازیابی منزلتِ سلوک جهادی در خدمتگزاری مخلصانه به مردم، نهادهای اجتماعی متناسب با این ارزش را پیریزی کرد. جهاد سازندگی و جهاد دانشگاهی دو نمونه از ساختارهایی بودند که ایفای ماموریتهای خدمتگزاری را با اتکا به ارزشهای جهادی پیگیری میکردند. شوربختانه، نادانی و بیتوجهی به ویژگیها و مزایای این نهادهای مردمی، موجب شد در سیر زمانه، الگوی تلاش و خدمتگزاری جهادی در قالب سازمانهای اداری محبوس شود. نتیجه این سوءتدبیر، از دست دادن هویت این ساختارها و ادغام آن در سازمانهای دیوانسالار متعارف بود.
در سالیان اخیر و پس از رکود و فراموشی موج اول حرکنهای جهادی انقلاب اسلامی، نسل سوم جوانان انقلاب، باردیگر به دنبال تحقق آرمانهای عدالتخواهانه در الگویی جدید، ارزشهای جهادی را بازسازی کردهاند. اردوهای جهادی طلاب و دانشجویان که با رویکرد محرومیت زدایی عمرانی و فرهنگی برگزار میشود، عرصه نوینی برای تجلی ارزشهای جهادی در جامعه شده است. بیگمان آثار تربیتی این حرکت بر فعالان محرومیتزدایی کمارزشتر از آثار خارجی آن در مناطق محروم نیست. اردوی جهادی فضای مناسبی برای تمرین اخلاص و ایثارگری است، که میتواند زمینه ساز گسترش این ارزشها در جامعه باشد.
با اینهمه نمیتوان از برخی آفتها و ضایعاتی که بر این حرکتها وارد آمده است، غفلت ورزید. یکی از مهمترین آسیبها، نگاه مقطعی به الگوی زیست جهادی است. برای بسیاری از جوانانی که در حرکتهای جهادی مشارکت دارند، ارزشهای آن تنها در محدودهای از زمان و مکان باقی میماند و در شرایط بهتر، در دوران جوانی به آن ملتزم میمانند. نگاه حاشیهای به فعالیت جهادی و فاصله گرفتن از آن در کار و زندگی روزمره، مانع از آن میشود که سلوک جهادی، سرنوشتی متعالی برای جامعه ما رقم زند. فعالیت جهادی نباید تفننی برای ارضای حس عدالت خواهی ما در دوران جوانی شود، بلکه باید هنجارها و منشهایی پایدار متناسب با آن ارزش برای ما به ارمغان آورد.
جهاد مداوم، نیاز همه است. همهى پیشرفتها، همهى تمدنسازىها، به برکت مجاهدتِ دائم شده است. مجاهدتِ دائم هم همهاش به معناى رنج کشیدن نیست. جهاد، شوقآفرین است. جهاد، شادى و نشاط آفرین است.
برای شناسایی عواملی که زوال روحیه جهادی و بازگشت به راحتطلبی میانجامد، محورهایی از بیانات رهبر معظم انقلاب را مرور مینماییم:
۱- آسانپنداری و سهلانگاری: موانع درونى، ضعفهاست؛ ضعفهاى فکرى است، ضعفهاى عقلانى است، راحتطلبى است، آسانگرائى است، آسانپندارى است؛ این گاهى اوقات خودش یکى از موانع تحقق آن چیز است. باید برآورد و تقویم نسبت به کار و مشکلات کار، مطابق با واقع یا لااقل نزدیک به واقع باشد. آسانپندارى هم مثل آسانگیرى و سهلانگارى است؛ آن هم یکى از موانع راه است. گریز از چالش هم یکى از ضعفهاى درونى ماست.
۲- خودشگفتی و عجب: اگر دلمان را به آنچه که تاکنون به دست آوردیم، خوش کنیم، شکست خواهیم خورد؛ اگر توقف کنیم، به عقب پرتاب خواهیم شد؛ اگر دچار غرور شویم، دچار عُجب و خودشگفتى شویم، به زمین خواهیم خورد؛ اگر ما مسئولان کشور – بخصوص این دیگر مربوط به ما مسئولان است – دچار خودمحورى شویم، دچار تکبر شویم، دچار خودشگفتى شویم، تودهنى خواهیم خورد. دنیا اینجور است، سنت الهى این است. در پى کسب محبوبیت نباشیم
۳- تنبلی و تنآسایی: در این حرکت، تنبلى و تنآسائى و محول کردن کار به یکدیگر جایز نیست؛ حرکتِ جهادگونه باید کرد.
۴- اشرافیگری و دنیاطلبی: ضعفهاى ما خطرهائى است که در سر راه ماست و در این مدت وجود داشته است و باید بعدها جلوى اینها را بگیریم. اولین ضعف ما گرایش به دنیاطلبى بود که گریبان بعضى از ماها را گرفت. بعضى از ما مسئولین دچار دنیاطلبى شدیم، دچار مادیگرائى شدیم؛ براى ما ثروت، تجمل، آرایش، تشریفات و اشرافیگرى یواش یواش از قبح افتاد. وقتى ما اینجور شدیم، این سرریز میشود به مردم. میل به اشرافیگرى، میل به تجمل، میل به جمع ثروت و استفادهى از ثروت به شکل نامشروع و نامطلوب، به طور طبیعى در خیلى از انسانها هست. وقتى ما خودمان را رها کردیم، ول کردیم، دچار شدیم، این سرریز میشود به مردم؛ در مردم هم این مسئله پیدا میشود.
۵- غفلت: من همیشه به دوستان مىگویم که هیچ وقت زیر سر عناصر تعیین کنندهى این کشور، بالش نرم نگذارید و نگویید که هیچ خطرى نیست. بگذارید همه بدانند و حس کنند که دشمن در کمین است؛ … او متوجّه شماست و منتظر است که به خواب بروید. براى ملت، خواب رفتن، بزرگترین دشمن است.
۶- خودباختگی: یکى دیگر از ضعفهاى درونى عبارت است از تربیتهاى اجتماعىِ موجود و عادتهاى تاریخى، که اینها در ما ملت ایران در آغاز انقلاب بود. شما جوانها شاید از حالات روانى و تربیتهاى تاریخىِ ما در هنگامى که انقلاب پیروز شد، تصویر درستى نداشته باشید. امروز ما مىبینیم که عنوان «ما میتوانیم» در همه هست. …این در اول انقلاب اینجور نبود. تربیتهاى قبلى درست عکس این بود. هر کارى که مطرح میشد، میگفتند آقا ما که نمیتوانیم! آقا فلان چیز را بسازید، میگفتند ما که نمیتوانیم! با فلان شعار غلط در دنیا مقابله کنیم، میگفتند آقا ما که زورمان نمیرسد، ما که نمیتوانیم! «ما میتوانیمِ» امروز، آن روز «ما نمیتوانیم» بود. این، آن تربیت اخلاقى و تاریخىِ بازماندهى از دوران گذشته است.