در پی انتشار یادداشت تلگرامی اخیر در باره گفتوگویی که با استاد گرامی جناب آقای جعفریان پیرامون برگزاری نشست «مسأله آب و آینده آن در جهان اسلام» در یکی از شبکههای اجتماعی صورت گرفته بود، روزنامه صبح نو و خبرگزاری مهر و به نقل از آنها چند پایگاه اطلاعرسانی دیگر گزارشی از آن را از سر لطف و بر پایه درکی از اهمیت این موضوع منتشر ساختند، سعیشان مشکور و توفیقاتشان افزون باد.
به کارگیری دو کلمه «مناظره مکتوب» و «جدال قلمی» در این گزارشها برایم خیلی عجیب بود و به نظرم آمد لازم است تذکری در باره آن بیان کنم ولی به دلیل تأخیر در نگارش، زمان تازگی موضوع گذشت و من نیز از آن گذشتم. مناظره با هدف غلبه یکی از طرفین بر طرف دیگر برگزار میشود و جدال هم که پرخاشگری همراه با خصومت است. تبادل آن نوشتهها هیچ یک از این دو نبود، بلکه یک گفتوگوی واقعی بود برای پی بردن به آن چه در ذهن طرف مقابل میگذرد و توضیح در باره پارهای ابهامها.
در این فاصله چند پیام و پیامک هم در این زمینه دریافت شد و به صورت متعارف در برخی گفتوگوهای دوستانه هم نکاتی در این زمینه به گوش رسید. اظهار شادمانی یکی دو نفر از این که بالاخره کسی پاسخ آقای جعفریان را داده است حیرتزدهام کرد و باز به نظرم آمد لازم است تذکری در باره آن داده شود ولی باز زمان تازگی موضوع گذشت و من نیز از آن گذشتم. تلقی مخالفت ایشان با حوزههای علمیه بر اساس این یادداشتها بسیار باورنکردنی و دور از واقعیت بود، همان طور که این تلقی نیز که بنده خواستهام در برابر یک حوزهستیز عرض اندام کرده باشم.
روز گذشته خبرگزاری مهر یادداشتی را به قلم یکی یکی از دوستان علاقمند و پژوهشگر تمدن نوین اسلامی به عنوان پاسخ به آقای جعفریان منتشر ساخت که در آن نسبتهایی مانند کماطلاعی آقای جعفریان از مفاهیم و تعاریف تمدنی و یا مناسبات دین و تمدن باز هم به استناد این یادداشتها متوجه ایشان شده بود. این نسبتها آنقدر شگفت و غیرقابل گذشت بود که این بار بر آن شدم تا زمان نگذشته است درنگی در باره آن داشته باشم.
معرفی آقای جعفریان و خدمات ایشان به جامعه علمی کشور به ویژه کتابدوستان و به صورت مشخص تاریخپژوهان و استادان و دانشجویان این رشته بر کسی پوشیده نیست و حقیر هم نه بر آنم که در این نوشته کوتاه به آن بپردازم و نه توان این کار را دارم. آثار بسیار زیاد و ارزشمند ایشان در کنار راهاندازی و یا مدیریت به یادماندنی مهمترین کتابخانههای کشور سبب شده است امروزه کمتر پژوهشی در زمینه تاریخ اسلام به ویژه تاریخ شرق اسلامی صورت بگیرد و مستقیم یا غیرمستقیم بینیاز از پژوهشها و آثار و یا اقدامات ایشان باشد. اگر آقای جعفریان از این لحظه به بعد هیچ قدمی برای خدمت به علم در کشور ما و به صورت مشخص برای حوزههای علمیه برندارد، آن چه تا کنون انجام داده بسیار بیشتر از مجموع فعالیتهای بسیاری از امثال بنده است. بنا بر این پیش از هر نوع داوری، باید توجه داشت که » من قال» نقدها و تأملات و پرسش،های آقای جعفریان کیست؟
آن چه در آن گفتوگوی مکتوب با این استاد پرکار و پرتوان و دانشمند و دردمند جامه لفظ بر تن کرد، نه جدال و مناظره بود و نه حوزهستیزی ایشان و پاسخ به آن و نه توضیحات یک استاد صاحبنظر در باره مفاهیم و مبانی بحثهای تمدنی و نقد آن.
موضوع اصلی بحث که داوریها باید بر اساس آن صورت بگیرد و روح نوشته ایشان اظهار نگرانی در باره درس نیاموختن از گذشته و حیات دوباره و پررونق یک نظام اندیشهای علمستیز در حوزه علمیه بود و نقطه کانونی نوشته حقیر نیز تأکید بر این نکته بود که دفتر تبلیغات اسلامی در این بخش از فعالیتهای خود کوشیده است ضمن درک این خطر و همنوایی با این نگرانی حضرت استاد، متناسب با امکانات و مقدورات و اختیارات خود گامی عملی برای فعلیت بخشیدن ظرفیتهای حوزههای علمیه برای رشد بومی علم در کشور عزیزمان بردارد.
روشن است که چه بسا در باره برخی مسائل بنیادین و یا نمادین و یا برخی مباحث اندیشهای و اجتماعی با آقای جعفریان اختلاف دیدگاه داشته باشیم، ولی درک واگرایانه از گفتوگوهایی که با همدلی و برای روشن شدن نقطههای ابهام در مسیر خدمت به علم و دین صورت میگیرد میتواند بسیار نگرانکننده باشد. به نظر میرسد این درک و رویکرد واگرایانه در این سه نمونه که عرض کردم بازتاب دارد.
چرا پرسشها و تأملات استادان دلسوز و متعهد و فداکاری مثل آقای جعفریان و مانند ایشان باید با این همه ناهمدلی فهم شود؟ آیا بهتر نیست در این گونه اختلافنظرها به جای کشاندن بحث به مسائل حاشیهای و ناسازگار با فضای فرهیختگی، به زمینههای همافزایی دیدگاههای مختلف اندیشید؟
کوشش برای واگرایی بیشتر و افزایش فاصله بین صاحبان دیدگاههای مختلف شاید چندان دشوار نباشد، اما در نگاهی منصفانه و دینمحور و خردورزانه نظر میرسد وظیفه اصلی ما جستجوی نقطههای اشتراک و حلقههای پیوند بین دیدگاههای مختلف به منظور ایجاد منظومههای همافزاست. نیاز جامعه امروز ما به کنار هم نشستن صاحبان اندیشه بسیار بیشتر از روبروی هم نشستن آنهاست. نیاز امروز جامعه علمی ما به تشکیل هماندیشی خیلی بیشتر از برگزاری همایش و مناظره است، ما به گفتوگو برای فهمیدن یکدیگر بیشتر نیاز داریم تا این که یک نفر سخن بگوید و بقیه بشنوند و یا سودای غلبه بر یکدیگر را در گفتوگوها در سر بپرورانیم.
خود و همه دوستان را به مغتنم شمردن نقدهای سازنده و تأملبرانگیز و برخاسته از آگاهی و دردمندی و استقبال از آن فرا میخوانم و بدون هیچ تردیدی باید استاد جعفریان را در شمار صاحبان این گونه نقدها قرار داد.