بر سر مقبره عشق و نشاط ـ میچکد اشک غم از دیده ماه
همدردی با هموطنان عزیز آسیب دیده در سیل روزهای اخیر حس مشترک همه ایرانیان است. خداوند را به بزرگیاش سوگند که این رویداد تلخ را بر هممیهنان عزیزمان و چارهاندیشی برای کاستن خساراتهای آن را بر دستاندرکاران اداره کشور آسان گرداند.
پس از حادثه تلخ زلزله بم در سال ۱۳۸۲، سرمقاله شماره ۱۳ و ۱۴ نشریه اندیشه صادق (زمستان ۱۳۸۲ و بهار ۱۳۸۳، صص ۲ ـ ۷) به مطلبی با عنوان «زلزله؛ چندضلعي نامنتظم» اختصاص یافت که در آن ابعاد شانزدهگانه این رویداد مورد بررسی قرار گرفت. صفت نامنتظم اشاره به یکسان نبودن اهمیت این اضلاع و ابعاد دارد. به نظر میرسد میتوان همان محورها را برای سیل و هر بلای طبیعی دیگر در کشورمان مد نظر قرار داد:
۱. وجه علمی ـ چرایی این گونه رویدادها از نظر دانشهای طبیعی مانند زمینشناسی و اقلیمشناسی و هواشناسی و دیگر علوم مرتبط
۲. وجه معرفتی ـ تبیین چرایی این گونه رویدادها از منظر معرفت دینی مانند مسأله شرور در جهان هستی، سازگاری آن با رأفت الهی، پیوند آن با اعمال انسانها، مفهوم ابتلاء، وجه جمع این رویدادها با روایات نفی عذاب امت پیامبر
۳. وجه عاطفی و روانی ـ توجه به برانگیخته شدن حس نوعدوستی مردم و نیز بروز تضرع الهی و استغاثه آسیبدیدگان و افراد در معرض آسیب و بایستگیهای آن
۴. وجه شرعی و آداب و آيين دينی مانند پاسخ به پرسشهایی چون حکم اشیای مجهول المالک یا تکلیف مردم در تزاحم برخی از احکام
۵. وجه سياسي داخلی
۶. وجه سياسي خارجی
۷. وجه ارتباطی و اطلاعرسانی به ویژه مدیریت اطلاعرسانی و مدیریت افکار عمومی و مهار شایعات
۸. وجه حقوقی مانند از بین رفتن اسناد مالکیت و لوازم آن
۹. وجه اجتماعی با محوریت کمکهای مردمی (از تشویق مردم تا مدیریت دریافت و توزیع) و یا مسایلی مانند فرهنگ بیمه
۱۰. وجه اقتصادي و بازرگانی
۱۱. وجه تاريخی ـ اقدام روشمند فراتر از رسانهها برای ثبت تاریخی رویداد با تکیه بر تکنیکهایی مانند خاطرهنویسی، تاریخ شفاهی و کوششهای چندرسانهای
۱۲. وجه مرتبط با فرهنگ عمومی ـ اقدام روشمند پژوهشگران انسانشناسی فرهنگی و مردمشناسی برای ثبت دقيق لطیفهها، طنزها، طعنهها، سرودهها و واکنشهای مردم با رویکرد شناخت فرهنگ و روحيه ايرانیها
۱۳. وجه مرتبط با محيط زيست
۱۴. وجه عمراني و حمل و نقل جادهای
۱۵. وجه بهداشتی و درمانی
۱۶. وجه مديريتی که در صحنه اجرا تمامی محورهای پیشین را در برمیگیرد.
هدف از برشمردن این محورها توجه دادن به ضرورت جامعنگری در رویارویی با این رویدادهایی از این دست است. اما اکنون حس همدردی با هموطنانمان مجالی برای بیشتر گفتن در این باره باقی نمیگذارد.
ظاهرا در ۲۹ تیر ۱۳۳۳ ش. سیلی مهیب در میگون #تهران خسارات زیادی به مردم وارد ساخت. سرودهای از سوی آقای فریدون #مشیری (۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۹ ش.؛ به خاک سپرده شده در بهشت زهرا، قطعه هنرمندان، ردیف ۱۶۴، شماره ۱۰) در این باره در جلد اول کتاب بازتاب نفس صبحدمان با عنوان » میگون سیل زده» در دست است که به دلیل دسترسی نداشتن به کتابخانه در این روزها آن را از پایگاههای اطلاعرسانی دریافت کردم. طرفه آن که این نقلها نیز همچون نسخههای خطی یک متن یکدست و یکسان نیست و به دلیل دشواری ارجاع دقیق و طولانی شدن این یادداشت، از ذکر نشانی پایگاههایی که بخشهای مختلف این شعر از آنها گرفته شده است، پرهیز شد. این شعر میتواند بازتاب احساس بسیاری از ما نسبت به هموطنان عزیزمان باشد و طبعا به معنای همنوایی با همه دلالتهای معرفتی آن نیست. برای از دست نرفتن زیبایی این شعر، بخشهای ویژه میگون هم عینا آورده میشود.
ابر، آواره آشفته دهر / سایه بر سینه خارا افکند
باد، دیوانه زنجیری کوه / ناگهان سلسله از پا افکند
رعد، جادوگر زندانی چرخ / لرزه بر عالم بالا افکند
برق را مشعل آشوب به دست
*
ظلمتی منقلب و وحشت زا / قرص خورشید فرو برد به کام
ابر، موجی زد و باران و تگرگ / ریخت در بزم طرب سنگ به جام
نه بلا بود و نه باران نه تگرگ / مرگ میریخت فلک از در و بام
کوه از خشم طبیعت لرزان
*
چون یکی دیو درافتاده به دام / یا یکی غول رها گشته ز بند
سیل غرید و فرو ریخت ز کوه / همه جا پرچم تسلیم بلند
باغ را سینه کشان درهم کوفت / سنگ را نعره زنان از جا کند
جگر خاک به یک حمله شکافت
*
زلف آشفته درختان کهن / هر طرف دست دعا سوی خدا
سیل را داس شقاوت در دست / همه را می کند از ریشه جدا
همره سیل دمان میغلتند / کام مرگ است و گذرگاه بلا
دوزخ وحشت و دریای عذاب
*
کوه طوفان زده را سیلی سیل / کرد همچون پر کاهی پرتاب
رود دریا شد و بر سینه موج / خانهها چرخ زنان همچو حباب
اژدهایی ست کف اورده به لب / پیکرش تیرهتر از قیر مذاب
خون در آن ظلمت غم میجوشد
*
سری از آب برون می آید / بهر آزادی جان در تک و پو
خواهد از سینه برآرد فریاد / شکند ناله سردش به گلو
حمله موج امانش ندهد / میرود باز به گرداب فرو
میکند چهره نهان در دل آب
*
موج خون میجهد از سینه سیل / قتلگاهی ست بسی وحشتناک
سیل میغرد و فریاد زنان / بر سر خلق زند تیغ هلاک
ای بسا سر، که فرو کوفت به سنگ / ای بسا تن، که فرو برد به خاک
ضجه و زاری کس را نشنید
*
من چه گویم که به میگون چه گذشت / آسمان داد ستمکاری داد
یک جهان لطف و صفا ریخت به خاک / یک جهان لاله و گل رفت به باد
ماند مشتی خس و خاشاک به جا / کاخ بیداد فلک ویران باد
خرمن هستی قومی را سوخت
*
آسمانا! به خدا میبینم / لکه ننگ به پیشانی تو
خلق مفلوک و پریشان زمین / آرزومند پریشانی تو
ای خوش آن روز که گویند به هم / قصه بی سر و سامانی تو
خلق را بی سر و سامان کردی
*
چمن خرّمی و زیبایی / حالیا غمکده ای محزون است
گلشن خاطر آزرده من / گرچه طوفان زده چون میگون است
باز در آتش او میسوزم / دلم از دست طبیعت خون است
جغد ویرانه میگونم من
*
نیمه شب از لب آن بام بلند / می کند ماه به ویرانه نگاه
بر سر مقبره عشق و نشاط / میچکد اشک غم از دیده ماه
همه ویرانی، ویرانی شوم / آخر ای ماه چه میتابی؟
آه چهره مرده تماشایی نیست
*
گفته بودم به تو در شعر نخست / که: «بهار من و میگون منی»
تو ز من مهر بریدی و نماند / نه بهاری، نه گل و یاسمنی
سیل هم آمد و میگون را برد / دیگر از غم نسرایم سخنی
میبرم سر به گریبان سکوت!