پایاننامههایی که تاکنون گزارش برگزاری آنها در این کانال ارائه شده است، پایاننامههایی بوده که راهنمایی آن را برعهده داشتهام. بر خلاف گذشته، این گزارش مربوط به رسالهای است که به عنوان داور در جلسه برگزاری آن حضور یافتم و به دلیل اهمیت آن، گزارشی تقدیم میشود.
صبح امروز ۱۵ اسفند ۱۳۹۷ جلسه دفاعیه رساله آقای مهدی سلیمانیه با عنوان «زندگینامهها در جامعهشناسی؛ مطروحهها و مغفولههای اجتماعی در خودزندگینامههای حوزویان (از زمان ورود صنعت چاپ به ایران تا ۱۳۹۶)» در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران با راهنمایی سرکار خانم دکتر سارا شریعتی و مشاوره آقایان دکتر محمدرضا جوادی یگانه و دکتر سیدمهدی اعتمادیفرد برگزار شد. داوری این رساله را آقایان دکتر احمد شکرچی، دکتر یونس نوربخش، دکتر ضیاء هاشمی و این حقیر بر عهده داشتند. از نکات قابل توجه این جلسه، حضور قابل توجه پژوهشگران و دانشجویان در آن بود.
چکیده این رساله چنین است:
مهمترین آوردهها و وانهادههای اجتماعی خودزندگینامههای حوزوی کداماند؟ خودزندگینامههای حوزوی بر اساس این آوردهها و وانهادهها به چه سنخهایی تقسیم میشوند؟
سیر تحول تاریخی سنخهای اجتماعی خودزندگینامههای مکشوف چگونه قابل توضیح است؟ در نهایت: تحول اجتماعی در خودزندگینامههای حوزوی، از چه تحولات کلانتری در نهاد حوزه و سبکهای زندگی حوزوی خبر میدهد؟ این پرسشهایی است که این پژوهش در جستجوی پاسخی برای آنها شکل گرفتهاست.
پاسخ به این پرسشها، از منظر «جامعهشناسی زندگینامهای» (Biographical Sociology) و با بررسی بیست زندگینامهی خودنوشت منتشر شده از حوزویان از ابتدای ورود صنعت چاپ به ایران تا کنون انجام شدهاست. روش پژوهش، کیفی و تکنیک آن «مطالعه اسنادی» و «تحلیل مضمون» بودهاست.
نشان دادن برخی ساز و کارهای سیاستگذاری حافظهی حوزوی در دورهی پساانقلابی، حضور و غیاب زنان در دو سنخ «زنمحذوف» و «زنگویا»ی خودزندگینامههای حوزوی، حضور و غیاب اقتصاد در دو سنخ «اقتصاد محذوف» و «اقتصاد گویا»ی حوزوی، حضور مداوم و مرکزی علمآموزی و تحول در حضور و غیاب امر ماورایی از حضور مستقیم، بیواسطه و پررنگ ماورا در خودزندگینامههای متقدم به حضور غیرمستقیم، واسطهای و کمرنگ و سپس عدم حضور ماوراء در خودزندگینامههای متأخر، از جمله یافتههای این پژوهش بودند.
در یک جمعبندی و نتیجهگیری، بررسی آوردهها و وانهادههای خودزندگینامههای حوزوی، به تشخیص دو سنخ اصلی متمایز خودزندگینامههای حوزوی تحت عنوان «سنخ خودزندگینامههای عزلتی» و «سنخ خودزندگینامههای اجتماعی» حوزوی، نشان میدهد که «خویشتن» (Self) حوزوی با پشت سر گذاشتن تحولات مختلف اجتماعی، اقتصادی، تکنولوژیک و سیاسی، احتمالاً با سه تحول عمده روبرو شدهاست: نخست، برآمدن و تقویت «انسان ِ حوزوی اجتماعی» و دور شدن از «انسان عزلتی حوزوی»، تغییر منابع سرمایه در میدان حوزوی به خصوص با مداخلات صورت گرفته در دوره پساانقلابی و سوم، هالهزدایی و افسونزدایی درونی و بیرونی از زیست حوزوی در ساحت اجتماعی.
شناخت این سه تحول عمیق در خویشتن ِ حوزوی، این احتمال را مطرح میسازد که گویی «جهان حوزوی» و نظم مستقر پیشین، در آستانهی پایان است. اگر این امکان را بپذیریم، آنگاه با این پرسش روبرو خواهیم بود که آیا پایانِ محتمل این جهان پیشین، آغازی برای پیدایش «جهانی حوزوی» از نوعی دیگر و نظمی دیگر است؟
ملاحظات داوری این رساله مدتی قبل به اطلاع دانشجو رسانده شده بود و لذا بخشی قابل توجه از آن چه به نکات شکلی و ویرایشی و نگارشی پیوند مییافت، در نسخه نهایی رساله برطرف شده بود. روشن است نیازی به بیان همه ملاحظات داوران و توضیحات اساتید محترم مشاور و راهنما در اینجا نیست ولی تذکر یکی دو نکته کلی برای تأکید بر ضرورت باز نگاه داشتن پرونده گفتوگو در باره زیست اجتماعی روحانیان و نیز فهم و تبیین اجتماعی (جامعهشناختی، مردمشناختی، فرهنگشناختی و جز آن) زیست آنها سودمند به نظر میآید.
بیش و پیش از هر چیز باید همت، دردمندی و نگاه مسألهشناس خانم دکتر سارا شریعتی را ستود. ایشان که آسان میتوان به حسن اخلاق اجتماعی و گشادهروییشان در روبرو شدن با نقدها حکم کرد، چند سالی است سوار بر قایق جامعهشناسی به مدد پارو زدنهای دانشجویانی خوشذوق و پرتوان و علاقمند، تور نگاه اجتماعی به دریای زیست طلاب و روحانیان و حوزهها افکنده و به صید مروارید نویافتهها مشغولاند.
بر این پایه، این رساله نیز به یُمن راهنمایی ایشان با حوصله، تتبع، خلاقیت و جسارت نگاشته شده است، ولی مشکل اصلی این رساله و احتمالا دیگر کارهای مشابه که در این چارچوب چهره بسته و میبندد، مجال و جرأت یافتن پیشفرضها و ذهنیتهای از پیش سامانیافته برای نشستن بر جای آوردههای راستین پژوهش است.
عنوان رساله، این انتظار را در مخاطب ایجاد میکند که با آوردهها و وانهادههای زندگینامههای خودنوشت (و به تعبیر نامأنوس به کار رفته در این رساله: خودزندگینامهها) آشنا شود. پرسشهای تحقیق نیز این انتظار را با افزودن پرسش از گونهها و سیر تحول زندگینامهها فربه میسازد ولی رساله وقتی به مرحله جمعبندی و نتیجهگیری گام مینهد، یکباره با نشاندن یک فراتحلیل به جای تحلیل، خود را از پایبندی به تحلیل دادههای گردآوری و گزینش شده میرهاند و احکامی بسیار فراتر از دلالتهای رساله و دارای پیشفرضهای فراوان اثبات ناشده صادر میکند.
برداشت نشدن یافتههای مطرح شده در بخش نتیجهگیری ِ رساله از متن ِ رساله را چه بسا بتوان در باره هر سه یافته آن ادعا کرد. همچنین بدیهی بودن تأثیرپذیری زیست انسان_حوزهای از موج نوسازی غربی همانند همه اقشار اجتماعی، در هم آمیختن دلالتهای زندگی خودنوشت با دلالتهای نشر و ناشر آن و بر خلاف درک وجدانی بودن گریز از ماوراءگرایی در زندگینامهها را میتوان به این ادعا افزود. پایان یافتن حیات جهان_حوزهای نیز بیش از آن که اصلیترین یافته رساله باشد یک آرزوست که به زحمت لباس متناسب شدن با این رساله بر تن آن پوشانیده شده است.
جدا ساختن هوشمندانه «دقت» از «اهمیت» و روا شمردن بیان برداشتهای مهم هرچند خالی از دقت علمی به بهای ارج نهادن به جسارت علمی و نیز الهام گرفتن تعبیر پایان عمر جهانِ نهادهای متولی دین از برخی پژوهشهای غربی که استاد محترم راهنما آن را در پاسخ به این اشکالات بیان داشتند، هر چند سخنی است پرجاذبه و شایسته تأمل ولی اگر مرز آن با بایستگیهای رسالهنویسی رعایت نشود، عرصه را بر کارهای دقیق علمی به بهای رواج کارهای ذوقی و به اصطلاح روزنامهای تنگ خواهد کرد.
ای کاش گزارش همه و یا دست کم برخی جلسات دفاعیه به عنوان یک سند علمی به گونهای روشمند ثبت و ارائه شود و ای کاش طلاب و روحانیان و اصحاب حوزه این دست پژوهشها و پژوهشگران را قدر بنهند و دریچهای برای گفتوگو با آنان بگشایند.
مزید توفیق برادر عزیز آقای دکتر مهدی سلمیانیه را که به ادب، اخلاق، فروتنی، دانشدوستی، پژوهشگری و سختکوشی شناخته میشود، از خداوند بزرگ درخواست دارم.