صفر یا صد

استاد عزیز؛
فطرت اولیه‌ی فکر بشری گرایش به معادلات و افکار ساده دارد و اصولاً از چند جانبه‌اندیشی گریزان است و این آفت بزرگی برای استنتاج صحیح است. مثلاً فکر ساده می‌گوید: «یا فلانی را قبول دارم و یا ندارم»؛ ولی از بررسی حیثیات گریزان است.
دیروز یکی از دوستان به من گفت: «علی کریمی باید از تو پیروی کند نه تو از او!!».
ولی وقتی روی همین گزاره تمرکز می‌کنیم می‌توانیم از این دوست محترم بپرسیم: او در چه چیزی باید از من تبعیت کند و من در چه حیثیتی؟
اصلا مگر تأیید افراد غیر معصوم، مطلق است؟ از همین رهگذر پاسخ به برخی انتقادها واضح می‌شود؛
حمایت من از علی کریمی حمایت از تمامی کردار و افکار این برادر محترم نبود؛ چه اینکه اصلاً از همه‌ی آن‌ها مطلع نیستم؛ بلکه پشتیبانی از پیشنهاد یک کمپین به نفع محرومان بود؛
مادام که جامعه‌ی ما عادت به جدا کردن حیثیات از هم و تفکر منطق فازی در اموری که حیثیات متعدد دارند نکند دائما دچار مغلطه‌ی مغلطه‌گران خواهد شد و آنان در کار خود موفق خواهند بود.
ولی اگر حیثی نگر شود دیگر نخواهد گفت: «چرا فلانی از سوئی حضور روحانیون در برخی فضاها را مناسب نمی‌داند و از سوی دیگر از فراخوان یک فوتبالیست حمایت می‌کند؟»
یا فکرش ناخود آگاه به این سو نمی رود که سرمایه ی اجتماعی کسی مرا به حمایت از او وا داشته؛
استاد عزیز و فرهیخته ام؛
امروزه در جامعه برخی به خاطر همین تفکر دو ارزشی دچار نوعی مونگولیسم در تحلیل شده‌اند.

پاسخ دهید