این احساس قهرمان بودن را از کجا آورده‌ای؟ کاش بدانی سرنوشتِ تلخ هیچ‌کس نباید خوش‌حال‌مان کند؛ مرگ دل‌خراش هیچ انسانی نباید به ما احساس پیروزی بدهد؛ غم دیگران نباید قیافه‌ی حق‌به‌جانب به ما بدهد. فاجعه، خطا، زمین‌خوردن، خراشیدگیِ وجهه و اعتبار تنها سهمِ کوچه‌ی بغلی و مردمان دیگر نیست. تفاوتِ ما که شام را در کنار فرزندان و دوستان‌مان می‌خوریم و روبروی تلویزیون منزل‌مان لَم می‌دهیم، با آنان که پشتِ دیوارهای بلند زندان و ندامت‌گاه‌ها در حسرت آزادی‌اند، یک لحظه است. هیچ‌کس از هیچ‌خطایی در امان نیست؛ در هیچ نقشه‌ای از جهانِ انسان‌ها نقطه‌ی امنی نیست و هیچ کس بر خودش آنقدر مسلّط نیست که می‌پندارد. اگر حواس‌مان نباشد گاهی، یک‌جا، یک لحظه ناغافل پرت می‌شویم وسط دردِسر، می‌افتیم جایی که دورَش می‌انگاشتیم؛ حواس‌مان نباشد ما هم زمین می‌خوریم. هیچ خطاکاری به اندازه‌ی خطای‌ش زشت نبوده و نیست.

پوپکم ! آهوکم!

تا جنون فاصله‌ای نیست از این‌جا که منم.

همین!

پاسخ دهید