برای زیارت «اهل قبور» به آرامستان شهر رفته بودم. با پدیدهی جالبی روبرو شد: «گورهای واگذار شده». این گورها را افرادی پیشخرید کرده بودند که هنوز زنده، سالم و تندرست زندگی میکردند. آنها برای آنکه بازماندگانش را گرفتار دردسر نکنند و یا در کنار خویشوقوم خود دفن شوند و یا از بیم رشد قیمت گورها آنها را پیشخرید کرده بودند.
بسیاری از کسانی که گوری پیشخرید کردهاند هنوز خانهای برای سکونت ندارند؛ گویا اين واقعیت تاريخ ماست كه بشر پیش از آنكه به فكر خانهاي براي سكونت باشد، در انديشهي قبري براي جنازهی مردگان خود بوده است. آنگونه که انسانشناسان میگویند، تاریخ گورستانها از شهرها بیشتر است.
هراس از مرگِ گريزناپذير همواره در پسزمینهی زندگی ايستاده و زندگی را مدیریّت میکند. اين نگاه را در ادبیات عرفاي بزرگ شرق بیشتر ميتوان يافت. از نظر غزالي با مرگ بودن و زيستن اصل همهی سعادتهاست و براي حكیم سنائي، تمام زندگي سفر مرگ است.
زندگی کردن من مردن تدریجی بود
هرچه جان کند تنم عمر حسابش کردم.
تاريخ بشر نشان ميدهد كه مرگ با انباشتي از فرهنگ و آداب و سنن كه آن را دوره كرده است، همواره در زندگي ما حاضر ا ست. ما نميتوانیم انكارش كنیم و از نقشي كه در زندگیمان دارد بگذريم.
نیچه میگوید: «با وجود تكرارى بودن دنیا بايد زندگى كرد. زندگى را با همه سادگى و پوچىاش بايد زيست و شايد معناى زندگى در پس همین سرگشتگیها و تكرارىهاى ساده ما باشد. پس مرگ را هم زندگى كنید.»