فرمِ پرسشنامهی پذیرشِ طلبههای سطح چهار(دکتری) را بررسی میکردم. تقریباً همهی داوطلبها در پاسخ به این پرسش که «انگیزهی شما از تحصیل در سطح چهار چیست» نوشته بودند «سربازی امام زمان عج.»
مفهومسازی تحصیل در حوزههای علمیّه به سربازی برای امام زمان عجّ و طلبهها به سربازان آن امام، یک استعارهی شناختی است که جهان را میدان جنگ و حوزه را پادگان و طلبهها را رزمجو معرّفی میکند. گویی طلبهها رزمندگانی هستند در جهانی که با آن دشمناند. چندان روشن نیست که این استعاره از چه زمانی وارد ادبیّات حوزههای علمیّه و جامعهی دینی شده است. اولیّن بار که من این واژه را شنیدم طلبهی نوپای مدرسهی حقّانی بودم که البته خیلی به دهانم مزّه داد و شیرینکامم کرد. آن شب مدّاحِ مراسم دعای توسّل گفت شما سربازان امام زمان هستید و خدا دعایتان را مستجاب میکند. بعد از آن تا سالها فکر میکردم آنچه من را از دیگران جدا میکند همین هویّت سربازی است.
بیگمان این نظام شناختی و درک از طلبگی تا اندازهی زیادی بر کیفیّت و رویکردِ آموزش در حوزههای علمیّه، سُلوک طلبهها و نیز مواجههی آنان با دنیای پیرامونشان اثرگذار است. من نمیخواهم به این بحث بپردازم؛ ولی بد نیست یک خاطره در این زمینه بگویم:
یادم هست، در گرماگرم آن احساس، یک شب برای نماز به مسجد آیتالله بهاءالدینی رفتم. بعد از نماز مغرب از ایشان سؤالی پرسیدم. نگاه گرمی به من کرد و پُک محکمی به سیگارش زد و گفت: چرا طلبه شدی؟! با ذوقزدگی گفتم میخواستم سرباز امام زمان باشم. زیر لب چیزی گفت که نفهمیدم. بعد پُک دیگری به سیگارش زد و گفت: درست را بخوان. سربازی یعنی همین.