فلسفه، دین، و یا روانشناسی ممکن است نقطهی شروعی برای شناختنِ امر اخلاقی باشند؛ ولی انسانها برای عملی کردن دانستههای اخلاقیِ خود به انگیزههایی قویتر از تأمُّل، تفکُّر، و فلسفه نیاز دارند. آنان به چیزی نیاز دارند که کِششِ خوب بودن و خوبی کردن را در آنها بیشتر کند. از مسئولیّتهای ذاتی حاکمان در هر جامعهای افزایش و مراقبت از کِششهای لازم برای خوب بودن است.
جامعهی امروزِ ایران بیش از آنکه به آموزگارانی نیاز داشته باشد که به آن یاد بدهند خوب چیست و خوبی کدام است، به مصلحانی نیاز دارد که انگیزهی تن دادن به اخلاق را در جانِ این جامعه بیدار کنند. ابهام عمیقی که این جامعه با آن روبروست این است که » چرا باید اخلاقی باشیم؟» پرسش مهم این جامعه این است که وقتی کسانی میتوانند از راه ناراست به حشمت و شوکت قدرت برسند، چرا باید خود را به زحمت انداخت و راستی پیشه کرد؟ تبعیض، بیعدالتی، دروغهای سازمانیافتهی مسئولان، و رانتهای آنچنانی هر درسی از اخلاق را به حاشیه میبرد و ابهام بالا را پر رنگتر میکند. آموزهی «النجاة فیالصدق» در جامعهای که دروغگویانش رستگارند، بدون خریدار میماند.