گافمن «آبرو» را ارزشمندترین کالای انسان میداند. کالایی که بهسختی به دست میآید و به سادگی ریخته میشود. همنشینیِ این کلمه با مفاهیمی چون «داشتن»، «بردن»، «خریدن»، و «حراج کردن» یک استعارهی شناختی است که نشان میدهد برای ما ایرانیها آبرو یک سرمایهی ارزشمند به شمار میآید. سرمایهای که ممکن است «برود»، «ریخته شود»، و یا «بُرده» شود. پیشترها گاهی این کالا و یا سرمایه گِرو گذاشته میشد و نزاعی میخوابید و یا مشکل کسی حلّ میشد. از این نظر هم آبرو و هم آبرومندان از مهمترین مؤلفههای انسجام و استحکام جامعهی ایران هستند.
کالا بودن آبرو و سیّالیّت آن، برای ما ایرانیها میتواند کارکرد بازدارندگی داشته باشد. آدمهای آبرومند برای نگهداری از وجههی خود، آنچه مایهی ریختن آبرو میشود را انجام نمیدهند و از سوی دیگر ریختن آبروی دیگری را کاری خلاف اخلاق میدانند. وقتی یک ایرانی به دیگری میگوید «من انسان آبرومندی هستم»، در حقیقت میخواهد به او بگوید که «من انسان بیارزشی نیستم که دست به هر کاری بزنم.»
تا اینجای کار، آبرو برای ما ایرانیها کارکردهای مثبتی دارد و زمینهی کنترل اجتماعی را فراهم میکند؛ امّا ترس از ریختن آن و یا تهدید یک بدخواه به ریختن آن در جلوی در و همسایه میتواند کارکردهای منفیای نیز به همراه داشته باشد. اهمیّت این کالا سبب شده است که شرخرها تیغزدن را از تهدید به آبرو ریزی آغاز کنند. گران بودن آبرو و اهمیّت آن در تعاملات بینافردی ایرانیها سبب شده است که برخیها برای نگهداشتن آن صورت خود را با سیلی سرخ کنند و یا برای حفظ آن دست به هر کاری بزنند. گافمن آبرو را چون زندانی میداند که افراد خودشان را در آن گرفتار کرده و خود زندانبان خویش هستند. برخی از ایرانیها برای کسب و یا نگهداری از آنچه آبرو میدانند هر زحمتی را به جان میخرند؛ هر خلاف واقعی را ممکن است بگویند و یا هر ظلمی را ممکن است به دیگران تحمیل کنند.