میگویند حاجآقایی بر منبر نشست که سخنرانی کند ولی هر چه فکر کرد یادش نیامد که قرار بوده است چه بگوید. از مردم خواست که برای سلامتی خودشان صلوات بفرستند. صلوات مردم تمام شد ولی باز هم باز هم یادش نیامد. دوباره و سه باره و چندباره از مردم خواست که صلوات بفرستند ولی باز هم یادش نیامد که قرار بود چه بگوید. پیرمردی از تَهِ مسجد گفت: «حاجی آقا! حرفهات یادت رفته، راه پائین آمدن از منبر که یادت نرفته!! بیا پائین.»
فرماندهی سابق، اگر اتفاقهای جنگ را فراموش کرده است، نباید راه ساکت ماندن را فراموش کرده باشد. به خاطر آنکه خود را قهرمانِ شکستناپذیر نشان دهید، خاطرِ پدران و مادران شهید را آزرده نکنید.