•  ساعت ده و نیمِ شب تلفن من زنگ خورد. پشت خط آقای شکری بود، یکی از دانش‌جویان دکتری من. بعد از احوال‌پرسی از نگرانی خود بابت اصلاحیه‌هایی که گروه به پروپوزال رساله‌اش زده است گفت. من تلاش کردم او را آرام کنم. پسرم که شاهد گفت‌گوی ما بود اخمی کرد و زیر لب غُر و لُند. گفت‌وگوی ما چند دقیقه بعد تمام شد و جواد هم‌چنان زیر لب گِله می‌کرد. پرسیدم ماجرا چیست، گفت چرا این دانش‌جویان شما حواس‌شان به ساعت نیست و هر وقت دل‌شان می‌خواهد زنگ می‌زنند. گفتم تو که خودت دانش‌جو بوده‌ای باید از نگرانی‌های آنان باخبر باشی. دست‌هایش را به هم کوبید و گفت: از قضا چون با خبرم می‌گویم. ما همین که استاد جواب سلام ما را می‌داد ذوق می‌کردیم و خدا را شکر می‌گفتیم، ولی شما به همین راحتی نیم ساعت با تلفن به دانش‌جویان‌تان مشاوره می‌دهید. گفتم کجای کاری که هنوز هم آقای نواب(رئیس محترم دانشگاه) از ما راضی نیست و می‌گوید بیش‌تر با دانش‌جویان‌تان هم‌دلی کنید.
  • شاید حق با پسرم باشد؛ من هم در سال‌های دانش‌جویی به‌سختی به خودم اجازه می‌دادم به استادم زنگ بزنم. ولی همان احساس به من آموخته است که تا جایی که می‌توانم به پدیده‌ی علم‌آموزی انسانی‌تر نگاه کنم. از آن گذشته، ادبیات آموزش، چونان گذشته یک‌سویه نیست؛ دانش‌جویان هم در به‌سازی استادهای خود نقش دارند. علم آموزی جدید در دانش‌گاه‌ها به فرآیندی داد و ستدی تبدیل شده است. در این پارادایم، دانش‌جویان نیز می‌توانند به رشد و توسعه‌ی آگاهی استادهای خود کمک کنند. این را می‌توان در تفاوت استادهایی که مشغول تدریس‌اند با غیر آن‌ها دید. استادهایی که به کار پژوهشی صرف مشغول‌اند و از نقد و پرسش‌های علمی دانش‌جویان محروم، آشکارا از مسئله‌های انضمامی علم به دوراند.
  • روز دانش‌جو اگر چه با یک دستمایه‌ی سیاسی، گرامی داشته می‌شود، ولی نباید به هویّت علمی او آسیب بزند. این روز را به همه‌ی دانش‌جویان، بویژه آنان که من به تعلیم‌شان مفتخرم و البته من را به آموختن بیش‌تر وادار می‌کنند، تبریک می‌گویم و برای‌شان آرزوی بهترین‌ها را دارم.

پاسخ دهید