امسال این امکان را داشتم که قدمزنان از نجف تا کربلا بروم. مثل همهی راهپیمایان، از نذري شیعیانِ مهربانِ عراقی استفاده کردم، در موکبهایشان و در میان جمعیّت سوگوار خوابیدم، با آنها همکلام شدم، با غیر ایرانیها سخن گفته و احوالشان را پرسیدم، و مثل دیگر زیارتکنندگان، تنِ خسته خود را به کرامت بینالحرمین سپردم. در همهی این لحظهها چیزهایی دیدم که نمایشهای تلویزیونی امکان و یا تمایل نشان دادنشان را نداشت. معتقدم عاطفهگراییِ ناشیانه و سیاستاندیشیِ آزاردهندهی تلویزیون و برخی روزنامهها اجازه نمیدهد ماهیّت این رخداد آنگونه که هست خود را نمایش دهد. در این یادداشت کوتاه، که ممکن است ادامه داشته باشد، به چند نکته اشاره میکنم:
– پیادهروی اربعین میدانی است برای دادوستدهای فرهنگی شیعیان. آنها در این میدان تجربههای فرهنگی خود را به اشتراک میگذارند، از احوال هم خبر دار میشوند، تجربههای مختلف مذهبی خود را به نمایش میگذارند و از خرده تفاوتهای فرهنگِ دینی خود آگاه میشوند. آنجا چای ایرانی کنار چای عراقی، نوحهی هندی کنار نوحهی آذری، سینهزنی پاکستانی کنار سینهزنی عربی، و … قرار گرفته بود و از هم رنگ میگرفت.
– اربعین هویّتهای مختلف شیعی را در یک قاب بزرگتر و یک هویّت فراگیرتر نشان میداد. مشارکتکنندگان در راهپیمایی اربعین در کنار این مشارکت مذهبی، میآموختند که صورتهای دیگری هم از شیعه بودن وجود دارد. صورتهایی که یکی از وجوه مشترکشان مهر امام حسین علیهالسلام بود: «حُبُّالحسین یجمعنا».
– مشاهدهپذیری یکی از شیوههای مبارزهی اقلیتهای مذهبی و فرهنگی و قومی برای کسب حقوق بیشتر و به رسمیت شناخته شدن است. پیادهروی اربعین فرصت مناسبی برای دیده شدن شیعیان است. در این آئین آنها هم برای خود و هم برای دیگران مشاهدهپذیر میشوند. یکی از چیزهایی که برای راهپیمایان جالب بود، تعدادشان بود که به آنان این احساس را میداد که چقدر زیادند.
– با شماری از غیرایرانیها همکلام شدم، آنان با پرچمها و نشانههایی از کشورهای خود آمده بودند، برخی از آنها شناخت چندانی از ایران نداشتند، بیشترشان از احساس معنوی عمیقی که مشارکت در این آئین در آنها پدید آورده بود، خود سخن میگفتند.
– آنجا مهربانی و دستگیری و گذشت، بیدریغ قسمت میشد. موکب داران داشته و نداشتهی خود را در سفرهی اخلاص میریختند و به زیارتکنندگان میدادند. آنها را میهمانان خود میدانستند و از هر کمک و خدمتی به آنها دریغ نمیکردند.
– اربعین را گفتگوی ملّتها دیدم. ملّتهایی که گویی سیاست و سیاستمداران خود را در کشورشان جا گذاشته و آمده بودند تا در یک آئین مذهبی مشارک کنند. یمنیها، لبنانیها، روسیها، آذربایجانیها، هندیها، پاکستانیها، اروپائیها و … هر کدام پرچم کشور خود را داشتند ولی فراتر از سیاستهای حاکم بر کشور خود، با دیگر همکیشهای خود در انجام این آئین مذهبی مشارکت میکردند. از دولتها خبری نبود، حتی از دولت عراق، گویی دورا دور زمینهی اجرای این مراسم را فراهم آورده بود. کسی شعار سیاسی نمیداد، یادداشتی سیاسی حمل نمیکرد و در مجموع، در آئین اربعین، سیاست کمجان بود. تنها برخی از سازمانهای ایرانی نوشتههایی (تا اندازهای سیاسی) را بین زائران تقسیم میکردند.
– در این مراسم شعارها و نمادهای اختلافبرانگیز ندیدم. زیارتکنندگان شعارهای اختلافی و یا تفرقهافکنانه نمیدادند. نزدیکیهای عمود ۱۴۰۰ یک عمامهبهسر جوان ایرانی چند شعار بر علیه برخی جریانهای مذهبی اهل سنّت و آمریکا و انگلیس داد، که کسی با او همراهی نکرد.
– پیش از رفتن فکر میکردم که مراسم اربعین باید خیلی ایرانیزه شده باشد، ولی مشاهدات من نشان داد چنین نیست. نمیدانم نرخ مشارکتکنندگان ایرانی در این مراسم چه میزان است، ولی ادبیات کلّی این آئین عربی و البته عراقی بود. این مسأله میتواند به پیشینهی بلند این مراسم در عراق برگردد.
– اسراف، تولید زباله، تهدیدهای بهداشتی، برخی رقابتهای درونمذهبی که ممکن است به پررنگ شدن شکاف دینی بیانجامد، و … نباید از چشم دور بماند.