… دانشجو دستش را به نشانهی درخواست اجازهی پرسیدن بالا برد؛ خوشحال شدم و گفتم: چرا که نه؟ بفرمایید. وقتی دید خیلی ذوقزده شدهام به آرامی گفت: ببخشید استاد، مربوط به درس نیست. و من دوباره گفتم بفرمایید مانعی ندارد. دانشجو گفت استاد، میخواهم حکم فقهی خودکشی را بدانم. با تعجّب نگاهش کردم و گفتم الآن جواب این سؤال چقدر ضروری است که کلام من را قطع میکنید؟! گفت برای من مهم است. چون من در نیروی انتظامی کار میکنم و در هفتهی گذشته در شهر کوچک ما چهار جوان خودکشی کردهاند و من درگیر پروندهی آنها هستم. خیلی متأسف شده و گفتم معلوم است که خودکشی حرام. گفت این را میدانم ولی سخنرانِ مجلس ختم یکی از این جوانها حرفی زده است که به خانوادهی آن مرحوم بر خورده است. سخنران گفته است که بر اساس آیاتِ قرآن هر کس خودکشی کند برای همیشه در جهنّم میماند. سرم را پائین انداختم و گفتم راستش را بخواهید من از احوال آنجهانی کسی که خودش را کشته باشد بیخبرم ولی شما چرا این موضوع برایتان مهم شده است. گفت میخواهم ببینم راهی وجود دارد که آن جوان از جهنّم خارج شود و خانوادهاش نگران آن دنیای فرزندشان نباشند. چند ثانیه خیره خیره نگاهش کردم و گفتم: برادر من شما بهتر است به خانوادهی جوان تسلیت بگوئید و آنها را دلداری بدهید و بعد با همکاری دیگر مسئولان شهر، بکوشید تا کس دیگری خودش را نکشد! آن جوان مرحوم را هم به حال خود واگذارید، خدا بزرگ است.