تولستوی در جنگ و صلح می‌گوید(ج.۳، ص۷۵۵):
«هنگامی که سیبی می‌رسد، علت فروافتادن آن چیست؟ آیا سقوط آن به سبب نیروی جاذبه‌ی زمین است؟ یا به علت آن‌ است که دُمَش زودشکن شده یا آفتاب آن را خشکانیده؟ آیا برای آن است که سنگین شده یا باد آن را تکان داده یا افتادن آن به علت آرزوی طفلی است که زیر درخت ایستاده است و دهانش برای آن آب افتاده است؟ هیچ یک از این‌ها به تنهایی علت سقوط سیب نیست. این‌ها تمام فقط تجمع شرایطی است که هر رویداد اندام‌وار و طبیعیِ زندگی تحت آن شرایط صورت می پذیرد. فرد گیاه‌شناس نیز که به دنبال تحقیقات خود معتقد است که سقوط سیب به علت فساد یاخته‌های دُمِ آن یا از این قبیل است، به همان اندازه درست می‌اندیشید که کودکی که زیر درخت ایستاده و معتقد است که سیب به آن سبب افتاده است که او می‌خواسته است آن را بخورد و دعا کرده است که بیافتد. … و به همین گونه شخصی که معتقد است کوهی که میلیونها تن وزن آن است و کارگران زیرش را خالی کرده‌اند فقط در اثر واپسین ضربه‌ی آخرین کارگر فرو ریخته است در قضاوت خود مُحِقّ است و به خطاست. در وقایع تاریخی، بزرگ شمردگان فقط برچسبهایی هستند که نام خود را بر وقایع می‌چسبانند و همانند برچسب کم‌تر از هر کس با خود رویداد رابطه دارند. هر یک از اعمال آنها که به گمان خودشان به اختیار صورت گرفته است در ساحت تاریخ آزادانه نبوده است بلکه با سیر کلی تاریخ مربوط است.
یکی از فاجعه‌آمیزترین خصلت‌های اخلاقی یک جامعه آن است که رهبرانش بر سر در توفیقات آن جامعه نام خود را بچسبانند و بر ویرانه‌هایش، نامِ کارگری که آخرین کلنگ را زد.