…. پدر طلبهی شهید سید مجید نوریزاده،
درست وسط حیاط مدرسهی علمیّهی امام محمد باقر علیهالسلام ایستاده بود و با حرارتی خاصّ ما را نصیحت میکرد. او در حالی که دو دستش را پشت کمرش قلاب کرده بود، پایش را زمین کوبید و گفت: «شاید شیطان هر جا بتواند برود و هر کسی را بتواند فریب دهد؛ ولی اینجا امن است! شیطان اینجا نمیتواند بیاید، اینجا بهشت خداست و شیطان از بهشت رانده شده است.» ما هم همینطور هاج و واج نگاهش میکردیم.
این نگاه ما را میترساند، به این فکر میکردیم که چقدر کار ما سخت است! اگر مردم در بارهی ما اینطور فکر میکنند، پس باید خیلی مراقب باشیم. آخر سر که خواست برود گفت: » به سیّد مجید شهید هم گفته بودم، شما طلبهها نیامدهاید اینجا سوهان بخورید، آمدهاید درس دین بخوانید و خودتان را درست کنید، پس حواستان باشد.»
از آن سالها خیلی گذشته است. احتمالاً کمتر کسی چون پدر طلبهی شهید، برای شیطان تابلوی «ورود به مدرسهی علمیّه ممنوع» را بالا میبرد، ولی با این حال، هنوز هم مردم از طلبهها و روحانیها انتظار زیست اخلاقیتری دارند. ممکن است آنان از طلبهها انتظار نداشته باشند سیاستمدار و یا اقتصاددان خوبی باشند، ولی این انتظار را همیشه داشتهاند که طلبهها دیندارانِ خوبی باشند.