درسالهای دفاع مقدس مفهوم «جنگزده» به کسانی اطلاق میشد که جنگ آنها را در وضعیّت غیرطبیعی مهاجرتِ اجباری قرار داده بود. جنگزدهها به دلیل خرابی و یا ناامنی نمیتوانستند در منزل و شهر خود بمانند، به همین دلیل به مهاجرت دست می زدند. در این مفهوم اثری از خوارشدن و تحقیر نبود؛ بلکه بر عکس، نشانی بود از تکریم و مسئولیتی سنگین را متوجّه غیرجنگزده میکرد. به همین دلیل خانهی پدری من که چهار اطاق داشت و به سبب در حاشیهی شهر بودن، قدری امنتر بود، شده بود محل اسکان جنگزدهها. در یک اطاق ما زندگی میکردیم و در سه اطاق دیگر سه خانوادهی جنگزده. منزل عموی من نیز اینگونه. غیرجنگزدهها هیچ منّتی به جنگزدهها نداشتند؛ از دل و جان یاریگرشان بودند و احساس میکردند نسبت به آنها مسئولاند. از این روی، پدرم اصرار داشت که مادر هر روز برای میهمانها نان تازه بپزد و برادر بزرگترم تأکید میکرد که مبادا جوری رفتار کنیم که سبب بدگمانی میهمانها بشود.
جنگ وضعیّتی غیرطبیعی بود و جنگزدهها محصولِ آن. در وضعیّتهای غیرطبیعی است که جوهر و ماهیّت جوامع آشکار میشود؛ و الّا در شرایط طبیعی هر جامعهای میتواند ادّعای اخلاقی بودن داشته باشد. آن زمان و در آن شرایط غیرطبیعی جامعهی ایران از آزمون بزرگ اخلاقمداری سربلند برآمد. حالا هم ما در وضعیّتی مشابهایم. ما همه «تورّمزدهایم»؛ بعضیمان بیشتر و برخیمان کمتر. گرانی در خیابان رژه میرود و تورّوم حریف میطلبد و نایاب شدن شماری از کالاها وضعیّت را غیرطبیعی کرده است. اینک ما در آستانهی یک آزمون دیگریم؛ با این تفاوتها که جامعهی آن روز تا اندازهای دلیل جنگزدگی را میدانست ولی جامعهی امروز از دلیل واقعی تورّمزدگی بیخبر است. کاش کسی سخنی بگوید و مردم تورّمزده را آرام کند.