حوزه از فقدان زمانشناسی رنج میبرد. حوزه از تحولات عمیقی که مدرنیته در ابعاد مختلف اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و… ایجاد کرده و اساسا یک بستر تمدنی جدیدی را در بسیاری از ابعاد بهوجود آورده و امکان تحقق مطلوب بسیاری از احکام الله را سلب کرده و شما گریزی از تن دادن به احکام ثانوی و یا مصلحتی ندارید، غفلت دارد.
حوزه از یک موضوع مستحدث عظیم به نام مدرنیته و تجدد که خود منشا صدها موضوع مستحدث بوده، تصویر و تصوری ندارد و گمان میکند مشکل در فقه و اجتهاد است. در حالی که مشکل اساسی نه در فقه و اجتهاد که در بستر تمدنیای است که تحول و تغییر کرده و حالا بسیاری از احکام فقهی را بر نمیتابد.
حوزه و فقه اول باید تحلیل و تکلیف خود را با سمت و سو و ماهیت تحولات دنیای جدید مشخص کند و بعد در فکر تحول در اجتهاد و فقه برآید؛ ای بسا اساسا تحول چندانی در سطح احکام اولی لازم نبوده و گریزی از مواجهه عمدتا ثانوی و مصلحتی با شرایط کنونی عالم و آدم نباشد. ایجاد هرگونه تحول فقهی بدون در نظر گرفتن نکته فوق به درهای بسته میخورد؛ همانگونه که تاکنون در عرصه بانکداری و… [به بنبست] خورده است و یا آن که سر از التقاط در میآورد.
جمهوری اسلامی ایران در موارد فراوانی، گریزی از عدول از احکام اولیه و تن دادن به احکام ثانوی یا حکومتی ندارد و باید از سودای تحقق احکامالله به هر قیمتی؛ و لو بلغ ما بلغ کوتاه بیاید و اساسا این نکته را دریابد که دو عامل اساسی غیبت حجت معصوم خداوند علیه السلام به انضمام سیطره مدرنیته مانع از تحقق یک جامعه و حکومت و تمدن تراز دین است و وسع ما برای اصلاح و دینی کردن جامعه محدود و به زعم حقیر تخمیناً بیش از سی درصد نیست و نباید تکلیفی را که خداوند و دین بردوش ما نگذاشته بر دوش خود و جمهوری اسلامی بگذاریم.
البته نقش حوزه در این میان فهم این تنگنای حکومتی و نظریهپردازی متناسب با این تنگنا و فشار نیاوردن به نظام برای تحقق احکام الله، به هر قیمتی؛ ولو تضعیف نظام و یا مقاومت جدی طیفی وسیع از جامعه باشد.