در گروهی حوزوی، مطلبی از استاد و محقق ارجمند رسول جعفریان در معرفی اثری ترجمه شده از رنه گنون منتشر و در ضمن آن به جریان فکری دکتر سید احمد فردید اشاره ای شد و به دنبال آن تعلیقه ای از من بر آن زده شد.
آنچه در زیر از نظر می گذرانید متن یادداشت استاد جعفریان و تعلیقه حقیر بر این یادداشت است:
استاد جعفریان:
«رنه گنون (۱۸۸۶ ـ ۱۹۵۱) از بانیان تفکر سنت گرایی در غرب و دنیای اسلام است. تا ۱۹۳۰ در فرانسه بود و پس از آن باقی عمر را به نام عبدالواحد یحیی به عنوان مسلمان در مصر زندگی کرد. کتاب بحران دنیای متجدد نخستین کتاب او بود که توسط دهشیری به فارسی درآمد و توسط موسسه تحقیقات علوم اجتماعی منتشر شد. بعدها کتاب سیطره کمیت یا علائم آخر الزمان او به قلم مرحوم کاردان فارسی در سال ۱۳۶۱ درآمد. اسلام و تاتوئیسم هم سال ۷۹ چاپ شد. معانی رمز صلیب هم در سال ۷۴ از او ترجمه شده است. تفکر وی در میان سنت گرایان ایرانی و جریان های فردیدی تأثیر گذار بود. این بار اثر جدیدی از او با عنوان سمبول های بنیادین، زبان جهان شمول علم مقدس منتشر شده و قدم تازه ای در راه شناخت افکار وی برای فارسی زبانان فراهم کرده است. افکار سنت گرایی در ایران در شصت سال گذشته، مدیون تلاش چهره هایی از غرب و ایران است و همواره به عنوان یکی از نحله های فکری موثر در سیاست و اجتماع نقش آفرینی کرده است.»
مهدی نصیری:
«با تشکر از استاد جعفریان بابت معرفی ترجمه اثر رنه گنون و همه مطالب خواندنی و مفیدشان در گروه:
در مورد موخره مطلبشان عرض می کنم که دکتر فردید پس از انقلاب در بایکوتی شدید از سوی جریان روشنفکری مدافع جامعه باز (جالبه: هم از جامعه باز دفاع کنی و هم یک متفکر را چنان بایکوت رسانه ای و تبلیغی کنی که علاقه مندانش جرات رفتن به دیدارش و حتی یک بار دیدنش را نکنند و همچنان فردیدی بودن یک ناسزا باشد!) که بر اغلب دستگاههای فرهنگی دهه شصت سیطره داشت و همچنان در عرصه های زیادی نفوذ دارد، به سر می برد.
و جریان معرفتی حاکم دیگر که جریان حکمت متعالیه و صدرایی بود (البته دکتر سروش با صدراییان وجوه مشترکی داشت و دارد) نیز اعتنایی به فردید نداشت چرا که اغلب بر این باورند که معرفت و حقیقت و فلسفه و … با صدرا و صدراییان به نهایت و تمامیت رسیده و «لیس وراء عبادان قریة». ( و البته چون به دلیل این استغنای تام که به سراغ فردید نرفته بودند نمی دانستند که اگر چه فردید، متافیریک ارسطو و افلاطون را مظهر اسم طاغوت و مدرنیته را مظهر اسم یا مضل خداوند می دانست، اما اساسا این مبنا ( مظهریت اسماء) را از ابن عربی که رکنی وثیق در حکمت متعالیه و بلکه فصل ممیز آن از دیگر فلسفه هاست، اخذ کرده بود و آن مرحوم ظاهرا تفطن به اشتراک فلسفه مشاء با عرفان وحدت وجودی ابن عربی در یونانیت از جهت تاثر و اخذ از فلوطین نداشت).
جریان فردید همچنان در اقلیت کامل است و حتی بخشی از تجدد ستیزانی چون دوستان فرهنگستان ارتباط جندانی با آثار و آرای فردید ندارند و از منظر ویژه خود به تجدد می نگرند.
اگر چه شهید آوینی از متاثران از آرای فردید و البته بیشتر از طریق آثار دکتر داوری و دکتر مددپور بود و سالهاست از آوینی زیاد گفته می شود اما همه توجه به آوینی مربوط به آثار سینمایی و مستند اوست و ربطی به نوشته های حِکمی و فلسفی او در باب غرب و مدرنیته ندارد و اگر چنین التفاتی بود، هرگز بر آوینی این قدر تاکید نمی شد چون آوینی در این موضوع و حتی از جهتی در امر انقلاب، بر خلاف انگاره غالب صدرایی می اندیشد.
اخیرا مستندی با عنوان «تئوریسین خشونت» در باره دکتر فردید ساخته شده است که در باره فردید و موافقان و مخالفان او اطلاعات مفیدی را عرضه می کند.»