مانور تجمل؛ سیبی که هاشمی از باغ رعیت خورد!
خطبه نماز جمعه مورخ ۹/۹/ ۱۳۶۹ مرحوم هاشمی رفسنجانی را باید یکی از تاثیرگذارترین خطبه های نماز جمعه پس از انقلاب دانست که برخی از مسئولان جمهوری اسلامی و عناصر انقلابی که دستشان به جایی بند بود، بدان عمل کردند و و طی دو دهه و نیم بعد از آن خطبه همچنان عده ای با قوت و قدرت در حال عمل به آن هستند!
هاشمی که در آن روزها همچنان مسئول و روحانی ای انقلابی و عدالت خواه و ادامه دهنده خط امام محسوب می شد، در خطبه اش گفت:
«یکی از چیزهایی که در جامعه ما انحراف بود و هنوز هم هست و متاسفانه هنوز اصلاح نشده، در این مملکت هر جا نقطه خوش آب و هوا و منظره خوبی وجود داشت ظاغوتها و رفاه طلبها و آنهایی که کاری به اسلام نداشتند مال آنها بود. و غیر مناسب همیشه مال مسلمانها بود. شمال شهر و مناطق لب دریا مال آنها بود. مناظر خوب، مراتع و جنگلها و کوهستانها را آنها تصرف می کردند. آدمی که مسلمان است یک چنین فرهنگی دارد و ما تلاش کردیم که این چیزها را به هم بزنیم ولی هنوز نشده است. یک فرهنگی وجود دارد که آدمهای متدین و مقدس و حزب اللهی زندگیشان برابر است با جاهای بد منظره و بی زینت و نامناسب…یک وقت است که این یک فرهنگ در جامعه بشود که من این خطر را برای جامعه اسلامی می بینم.»
آقای هاشمی در ادامه افزوده بود:
«نمازهای جمعه اگر بخواهد منظره اسلامی داشته باشد باید مردمی که می آیند بهترین لباسهایشان را و عالی ترین حالت آرایشی در همان سطحی که در زندگیشان هست داشته باشند. اصلا باید مانور تجمل باشد»
آقای هاشمی اگر چه از مانور تجمل نماز گزاران سخن گفته بود (که در توصیه های دینی به آن اشاره شده) و حرفی از مانور تجمل مسئولان نزده بود اما وقتی این موضوع بلافاصله پس از بخش آغازین حرفهایش در باره ضرورت سکونت متدینین و حزب اللهی ها در مناطق لب دریا و شمال شهر مطرح شد، طبعا این نتیجه گرفته شد که او دارد از ضرورت مانور تجمل و اشرافی گری متدینان و حزب اللهی ها سخن می گوید که از نتایج قهری آن تشویق مسئولان کشور ـ که دستشان به بیت المال می رسید ـ به رفتن به سمت رفاه و اشرافی گری و کسب ثروت بود.
این خطبه ها با واکنش های انتقادی تندی در مطبوعات و مجلس مطرح شد و ما در روزنامه کیهان دو مطلب در انتقاد از این خطبه درج کردیم. یکی مقاله آقای حسین شریعتمداری با عنوان «دو گام ناپیموده» بود (که آن روزها برای کیهان یادداشت هایی را می نوشت) که در کمال احترام به آقای هاشمی بود و دیگر مطلب طنزی بود که من با عنوان «مانور تجمل» و امضای ذره بین چی نوشتم و سخنان هاشمی را نقد کردم.
هر وقت یاد خطبه هاشمی ـ که نام مانور تجمل گرفت ـ می افتم و تاثیر آن را بر شکل گیری روند اشرافی گری مسئولان و کارگزاران پس از دهه اول انقلاب می بینم و بعد این که یک جریان تکنوکرات سوپر اشرافی از دل این سخنان و ادبیات بیرون آمد و همچنان بر مصادر و کانون هایی از سیاست و قدرت چنگ انداخته و البته دامن برخی حزب اللهیان و مدعیان ولایت مداری را نیز گرفته و چپ و راست را آلوده کرده است، بلافاصله به این ابیات سعدی منتقل می شوم که:
اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی
بر آورند غلامان او درخت از بیخ
به پنج بیضه که سلطان ستم روا دارد
زنند لشکریانش هزار مرغ بر سیخ
بدون شک آن خطبه ای تاریخ ساز بود و چه زیانبار و فساد پرور که همچنان کشور در زیر آوارهای آن قرار دارد.