- خوشوقتم از این که جناب غلامی علی رغم اعلامشان در جوابیه قبلی، مبنی بر ادامه ندادن گفتگو، به دنبال جوابیه من، تصمیمشان را نقض و مجددا وارد گفتگو شده اند. در ادامه گزیده هایی از نوشته آقای غلامی و پاسخ من را می بینید.
- آقای غلامی نوشته اند: «برچسب یونانیزدگی به فلسفه اسلامی از برچسبهای بی رمقی بوده که به رغم تلاشهای برخی روشنفکران غربگرا و همچنین اقلیت ضد فلسفه در حوزه های علمیه، هیچگاه به فلسفه اسلامی نچسبیده و دائماً فرو افتاده است.»
ظاهرا با این عبارت می خواهند بگویند فلسفه اسلامی یونانی نیست اما در دو سطر بعد تایید می کنند که بنیاد و خمیرمایه آن یونانی است. و همین برای بنده کافی است که بپرسم با وجود تعالیم قران و عترت، چه نیازی برای رجوع به میراث فلسفی یونان بوده است؟ آیا قران و اهل بیت علیهم السلام در بیان اصلی ترین رسالت دین که بیان اصول عقاید و الهیات و مسائل مبدء و معاد است، خلا و نقصانی داشته اند که باید این نقصان با آموزه های ارسطو و افلاطون و دیگر فیلسوفان مشرک و قائل به خدایان جبران می شده است؟
- نوشته اند: «کسانی که تا الآن مدعی ارائه یک دستگاه عقلی در عرض فلسفه اسلامی شده اند، حتی در بحث «امکان» شکل گیری این دستگاه به اصطلاح زمین گیر شده اند. چه رسد به آنکه وارد بحث از چگونگی آن شده باشند.»
مقصود جناب غلامی این است که مخالفان فلسفه از جمله متکلمان شیعه در برابر دستگاه فلسفی مشائی و اشراقی و صدرایی هیچ چیزی برای عرضه در زمینه الهیات و اصول عقاید و معرفت شناسی و وجود شناسی و مبدء و معاد شناسی و … ندارند و اصلا امکان داشتن آن را ثابت نکرده اند. این یا از بی اطلاعی و یا از باب حب الشئ یعمی و یصم است که میراث عظیم کلام عقلی شیعه را انکار می کنید و لابد گمان برده اید که تا قبل از ترجمه فلسفه یونانی در قرن ۲ و بسط آن در قرن ۳و۴ دست شیعیان خالی از مباحث عقلی و کلامی در اعتقادات بوده و همه به انتظار نشسته بودند تا منشورات بیت الحکمة مامونی به آنها برسد و مسائل مبدء و معادشان را بیاموزند. - آقای غلامی نظریه معاد ملاصدرا را از افتخارات او و حکمت متعالیه می داند اما معاد ملاصدرا در کتاب اسفار به اعتراف جمعی از مشهورترین فیلسوفان صدرایی، بیگانه با معاد قرانی است که بر اساس دهها آیه و صدها روایت ناظر به معاد جسمانی و بازگشت بدن عنصری است. ملاصدرا در بحث معاد حتی به اندازه ابن سینا نیز تعهد به قران و شریعت نشان نمی دهد. زیرا ابن سینا وقتی از اثبات معاد جسمانی به طریق فلسفی باز می ماند اعلام می کند که اگر چه به لحاظ فلسفی معاد جسمانی را نمی فهمد اما چون شریعت و صادق مصدَّق یعنی رسول خداوند صلی الله علیه و آله آن را اعلام کرده اند، من به آن ایمان می آورم.»
- جناب غلامی نوشته اند: «جناب نصیری و امثال ایشان امروز همان سخنانی را در تکفیر ملاصدرا به زبان می آورند که در روزگار ملاصدرا به زبان برخی علمای ناآگاه آن دوران جاری شد و زمینه تبعید و آوارگی یکی از بزرگ ترین نوابغ عالم اسلام را به وجود آورد.»
در پاسخ ضمن رد تکفیر می گویم: استفاده از حربه خطرناک تکفیر از سوی موافقان فلسفه و عرفان نیز نسبت به متکلمان و فقها و محدثان بدان تفوه شده است. امام در تفسیر سوره حمد از قول مرحوم آقای بهاری ـ که از نحله عرفانی صدرایی و ابن عربی بوده ـ گفته اند: «یکی از آقایان میگفت که اسم کسی را پیش مرحوم شیخ محمد بهاری ظاهراً بردند (ایشان) گفت: عادل کافری است . گفتیم : عادل است یعنی چه؟ کافر است یعنی چه ؟ گفت : عادل است برای اینکه روی موازین شرعی عمل میکند و هیچ معصیت نمیکند. اما کافر است برای اینکه خدایی که او میپرستد خدا نیست !» پس ملاحظه فرمودید که اهالی فلسفه و عرفان نیز دست به تکفیر بوده اند.
نوشته اند: «منبع شهود به مراتب از منبع عقل والاترست و هنر حکمت صدرایی چیزی جز تن دادن به مقدورات و ترجمه برخی شهودات ناب عرفانی به زبان عقل و بهره گیری ناتمام از عرفان در شناخت اعماق هستی و سرآمد خلایق یعنی انسان نیست.»
داخل کردن شهود و مکاشفه در فلسفه، تیر خلاص ملاصدرا به فلسفه اسلامی بود که قبل از او صبغه ای از استدلال و عقلانیت (اگر چه غالبا قابل نقد و رد) داشت اما ملاصدرا با دخالت دادن شهود و برتر نشاندن آن از عقل و استدلال، به نظریه غیر عقلانی و تناقض آمیز وحدت وجود و بسیط الحقیقه کل الاشیاء رسید و در قامت یک صوفی تمام عیار ظاهر شد.
- آقای غلامی نوشته اند: «مدرنیته هر قدر هم که رقیب بزرگ و سرسختی باشد، نمی تواند زمینه شکل گیری تمدن نوین اسلامی را از بین ببرد. … نفس ظهور انقلاب اسلامی در عصر مدرنیته به تنهایی برای بطلان نظریه هایی نظیر نظریه مرحوم فردید کافی است.»
در پاسخ می گویم اکنون توانایی فقه برای جامعه سازی و اصلاح امور محدود است و با دو مانع اساسی روبرو است: ۱. غیبت امام معصوم که عمود خیمه دین و نظام تشریع است و فقه بدون حضور امام معصوم واجد کاستی های فراوانی است. ۲. سیطره مدرنیته که بستر تمدنی را ویران کرده و بشریت را با انحطاط تمدنی مواجه کرده است. در چنین شرایطی نباید جمهوری اسلامی سقف پروازی خود را بیشتر از توان خود در اصلاح امور جامعه تنظیم کند زیرا چنین سقفی تکلیف او نیست، ضمن آن که مانع از تحقق مطلوب همان مقدار میسور و مقدور می شود. - گفته می شود همان گونه که یک نظام وابسته مقتدر و مدرن را ساقط کرده ایم پس می توانیم مثلا بر بانکداری مدرن و نظام تعلیم و تربیت مدرن و رسانه های مدرن و هنر مدرن و شهر نشینی مدرن و …. هم غلبه تام کنیم و نظام مطلوب و دینی را کاملا جایگزین آنها کنیم، اما در پاسخ باید گفت که چنین ملازمه ای در کار نیست. در بسیاری از موارد، اسقاط یک نظام سیاسی و استقرار نظامی دیگر به جای آن بسیار سهل تر از ایجاد تحولات عمیق فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی است.
- یکی از بهترین مصداق های این مساله خود نهضت و بعثت پیامبر اسلام صلی الله علیه و اله است که موفق می شوند جامعه مشرک جزیرة العرب را ظرف چند سال به تسخیر خود در آورند و حاکمیت اسلامی را در حجاز مستقر کند اما موفق به تربیت مثلا چند صد نیروی مومن و معتقد نمی شوند که بعد از رحلتشان در دفاع از امیرالمؤمنین علیه السلام ثابت قدم و استوار بمانند تا پروژه اسلام متناسب با آموزه های قران و پیامبر ادامه پیدا کند، و همین امر موجب تغییر مسیر اسلام و دین خاتم می شود و تا ظهور منجی و مهدی موعود این انحراف مسیر اصلاح نمی شود.
- نباید با قیاس هایی مع الفارق حیطه ها را با هم خلط کرد. مثلا حتما می توان از امکان عملی نابودی و فروپاشی اسراییل در مصاف با جبهه مقاومت با یک اشتباه استراتژیک رژیم صهیونیستی مثلا در حمله به حزب الله یا ایران سخن گفت و بدان امیدوار بود و حتی بالاتر از آن می توان مثلا به فروپاشی جامعه آمریکا به دلیل تنازعات داخلی و نیز تحت تاثیر مقاومت کشورهایی چون ایران و روسیه و چین امیدوار بود و آن را در افق آینده ای نه چندان دور دید اما هیچ یک از این فتوحات و اتفاقات بزرگ ملازمه ای با حل قابل قبول معضلاتی چون رباخواری و تورم و بیکاری و آسیب های اجتماعی و طلاق و ضعف حجاب و تجرد جوانان واسلامی سازی دانشگاهها و …. تحقق تمدن و جامعه تراز اسلام و دین ندارد.
- از همین رو به نظر من باید جمهوری اسلامی استراتژی آینده خودش را به جای ابتنا بر تمدن سازی بیش از حد مقدور، مبتنی بر اصلاحات دینی در حد توان و ایجاد نهضت آماده گر و زمینه ساز ظهور با نهایت جدیت و تلاش نماید. این استراتژی نظام را چابکتر و جامعه را کم تنش تر خواهد کرد.