جناب آقای عماد الدین باقی
سلام علیکم؛
پیرو بیاناتی که پیرامون «ضروری» نبودن حکم حجاب بیان داشته اید ذیلا نکاتی را به عرض مبارک می رسانم:
۱- واژگان «ضروری دین» تا جائی که من اطلاع دارم در عبارات قدماء؛ اصلا مطرح نبوده تا حجاب را ضروری دین بشمارند؛ اما صرف نظر از این واژگان، در کتب قدماء و متأخران اصحاب، برخى از امور به عنوان اموری که روا دانستن آن ها مخالفت با دین اسلام است بیان گردیده که بسیار ساده تر از «حجاب» هستند؛ به عنوان نمونه می توانیم به کتاب های مقنعه: ص ۸۰۱ و نهایه ی شیخ طوسی ره :۷۱۳ مراجعه کنیم؛ ابو الصلاح حلبی ره بدون آوردن کلمه ی «ضروری»، معیار ارتداد را «اظهار شعار کفر پس از مسلمانی، به گونه ای که به انکار نبوت یا امری که از امور واضح دین است باز گردد» دانسته و انکار حکم نماز و زکات و شرب خمر را از مو جبات ارتداد دانسته است. (کافی: ص ۳۱۱).
ابو المجد حلبی ره نیز بدون نام بردن از عنوان «ضروری»، مخالفت عالمانه با حرام و حلال شرع را مصداق انکار ضروری می داند. (اشارة السبق: ۱۴۴).
قاضى ابن براج مخالفت با حکم روزه را موجب خروج از دین برشمرده است.(المهذب: ج ۲ ص ۵۵۱ و ۵۵۲). از این دست عبارات فراوانند و خلاصه ی برداشت من از این ها چنین است:
«ضروری» عبارت از : «حکمی است که انکار آن سر از انکار اسلام در آورد».
۲- با تورقی ساده در کتب فقهاء اماميه در می یابیم که اصل مسأله ى وجوب حجاب در ميان آنان از مسلمات دینی بوده و آن را از احکام روشن اسلامی می دانسته اند و لذا تنها از برخی از خصوصیات آن بحث فرموده اند؛
در این مورد می توانیم به عبارات آنان در مسأله ى لباس نمازگزار و یا باب تخلی و غیر آن مراجعه کنیم که اگر مایل بودید مواردی را تقدیم خواهم نمود.
۳- بنده با توجه به مطالب فوق تردیدی ندارم که وجوب حجاب از احکام ضروری اسلام است؛
برادر گرامی؛
کاش چند مورد از مواردی که فقهاء بزرگ شیعه تصریح فرموده باشند:
«وجوب حجاب از احکام ضروری دین نیست» را ذکر می فرمودید؛
۴- الزام قانونی به حجاب مسأله اى دیگر است که هرگز نباید با اصل ضروری بودن آن خلط شود؛ کما این که بی حجابی نیز با انکار حجاب متفاوت است.
۵- بنده استفاده از کلماتی که موجب نفرت و خشم در مخالفان فکری می شوند را صحیح نمی دانم و لذا به برخی واژه هائی که به کار برده اید انتقاد جدی دارم؛ این که نظرات دیگران را «شانتاژهای عبوسان»بدانیم و یا آنان را «آدمیانی عقب مانده تر از مردمان ۱۴۰۰ سال پیش» و یا «متحجر» خطاب کنیم ابدا با روح آزاد اندیشی تناسبی ندارد.
معلوم است که: «آن چه را بر خود نمی پسندیم نباید بر دیگران روا داریم».
با احترام. محمد رضا نائینی
پاسخ جناب آقای باقی به نامه ی ارسالی:
سلامم بر آن پیر خلقت که او
چنین بر تنت جامه ناز دوخت (کمالی)
فاضل مستطاب آقای نایینی گرامی
باسلام و دعای خیر،
لابد استحضار دارید که این پست ها و گروه های گپ و گعده مجازی جای بحث های جدی علمی و دامنه دار نیست و معمول و مرسوم، کامنت گذاری و ایراد جملات و نکات کوتاه است.
مطلوب آن است که این نوع بحث ها به صورت مقاله استدلالی و استنادی تفصیلی نوشته و فایل آن عرضه شود و هرکس مایل بود مطالعه کند و یا کامنت بگذارد یا مقاله ای تفصیلی بنویسد ولی مقتضای این نوع موضوعات و مسایل (به ویژه وقتی به تفاوت دیدگاه هایی از نوع مورد بحث ما می رسد) ارایه کار پژوهشی است. در فضای مجازی نه تنها جای آن نیست که در نوع جمعی آن مانند گروه ما یک نوع تحمیل به دیگرانی است که شاید نخواهند درگیر یک بحث گسترده علمی شوند. به همین دلیل من هم به آن نوشته ارجاع دادم. در عین حال چند نکته را معروض می دارم و گرچه بنا داشتم صرفا به احترام درخواست حضرتعالی توضیحات را در گروه بگذارم اما چون مطلع شدم در صفحه شخصی تان انتشار عام داده اید نشر عام پاسخ هم بلامانع است.
۱- بحث حجاب شرعی و قرانی و سنت پیامبر یک قضیه است و اینکه فقها چه گفته اند موضوعی دیگر است، خصوصا که در همین نوشته کوتاه بنده و شما معلوم است چقدر میان فقها تفاوت نظر وجود دارد.
۲- بحث پوشش عورت و وجوب آن بر مرد و زن یک چیز است و بحث ستر شعر و پوشش سر و گردن چیز دیگر.
۳- در احکام پوشش سر و گردن هیچ اجماعی نیست و شیخ صدوق و برخی معاصرانش بر زنان برده مسلمان حرام می دانستند و صاحب جواهر سترشعر را مطابق احتیاط می داند. ابن جنید هم قایل به عدم وجوب پوشش سر و گردن زن حر و غیر حر است. در بحث ستر هم میان ستر صلاتی و ستر غیر صلاتی میان فقها اختلاف وجود دارد. در میان غالب فقها که قایل به وجوب پوشش سر هستند(و وجوب غیر از ضروری دین بودن است) درباب شمول حکم موهای بلند (ما طال من الشعر عن الراس) اختلاف است(جواهر ج۸ ص۱۶۹) و محمدباقرسبزواری در کفایه الاحکام و سیدمحمدعاملی در مدارک الاحکام و نیز محمدباقر مجلسی و ملا احمد نراقی در مستند الشیعه(با عبارت: و منه یظهرالحال فی الشعر، و انه لایجب ستره کما صرح به بعضهم) و ازفقهای متاخر، مرحوم محقق داماد، در وجوب پوشش مو تردید کرده اند که مجتهد ارجمند مرحوم احمد قابل عین عبارات شان را در کتاب احکام بانوان نقل کرده اند.
۴- ادعای ضرورت به معنای مصطلح فقهی امروز ابداع برخی فقیهان متاخر است ولی آنچه قول فصل است آیات قران کریم است. در قران آیه ای به معنای آیه حجاب نداریم و حجاب در آیه ۵۳سوره احزاب موسوم به ایه حجاب، به معنای پرده جدا کننده حجله خواب از حضور غیر است و آیات دیگر هم دلالتی صریح بر وجوب عام حجاب به معنی پوشاندن موی سر ندارند. در آیه ۳۱ نور(ولیضربن بخمرهن….) گرچه اکثر فقها در بعضی موارد مانند «انفقوا مما رزقناکم» صیغه امر را دال بر استحباب گرفته اند اما برفرض که آیه۳۱نور دال بر وجوب باشد برای زنان مؤمنه(قل للمومنات) است نه مطلق زنان و بلکه در مواردی(آیه ۶۰ سوره نور) دلالت صریح بر عدم وجوب حجاب سر و شعر و حتی ثیاب در برخی از زنان مسلمان حر دارد(و یضعن ثیابهن).
۵- فرموده اید: واژگان «ضروری دین» تا جائی که من اطلاع دارم در عبارات قدماء؛ اصلا مطرح نبوده تا حجاب را ضروری دین بشمارند.. اما برخى از امور به عنوان اموری که روا دانستن آن ها مخالفت با دین اسلام است بیان گردیده که بسیار ساده تر از «حجاب» هستند. ضمن تصدیق فراز نخست، چنانکه در نامه به جناب مکارم هم متذکر شده ام مرحوم محمدباقر مجلسی در کتاب قطور حق الیقین که به تفصیل درباب ضروریات دین سخن گفته و ضروریات اسلام، ضروریات شیعه و حتی در مواردی هم ضروریات ادیان را برشمرده است و چندان گشاده دستی کرده که دهها ضروری را برشمرده و حتی وجود پل صراط را از ضروریات اسلام و انکار متعه را انکار ضروری شیعه دانسته اما یکبار هم از حجاب به عنوان ضروری دین نام نبرده است. اتفاقا موارد ساده ای را ذکر کرده اند الا حجاب.
۶- منظور از ضرورت هم طیفی از وجوب تا مقوم دین و از مهم تا رکن بودن را شامل می شود که انکار مقوم دین و رکن، کفر است و چون حضرتعالی معنای دوم را اختیار فرموده اید که منکر ضروری مرتد است پس منکر حجاب اجباری کافر و مرتد است در حالی ایت الله خمینی نیز مانند کثیری از فقها منکر نماز را که اجماعا ضروری دین است کافر نمی داند مگر اینکه منجر به انکار اصول گردد ( الطهاره جلد ۳ ص ۳۲۸ – ۳۲۷).
۷- فرموده اید: «الزام قانونی به حجاب مسأله اى دیگر است که هرگز نباید با اصل ضروری بودن آن خلط شود». الزام قانونی همان اجبار است که از تصریح بدان ابا فرموده اید و اتفاقا به استناد ضروری دین بودن آن را اجباری می کنند گرچه ضروری دین بودن هم جواز اجبار و الزام قانونی را نمی دهد اما در گفتگوی من با انصاف نیوز، محل نزاع، بحث اجبار بود و مسئله ضرورت، حاشیه ای ترین بحث بود. نکته مهم این است که حتی بر فرض احراز ضرورت(که مستندات ناصواب بودنش را در نامه معهود آورده ام) حتی ضرورت هم اجبار را توجیه نمی کند. در آن گفتگو نیز اشاره کرده ام نماز جزو ضروریات دین است اما اجباری نیست و نمی توان کسی را به موجب تارک الصلوه بودن مجازات کرد یا مانع تصدی اش در عمده امور شد چه رسد به حجاب که هیچ دلیل قرانی بر ضروری دین بودن آن نیست(نه دلایل روایی ظنی و اجتهاد بعض فقها).
۸- در پایان، به عرض عالی می رسانم که به پندار راقم، امروز حکم عقل و اهمیت حقوق و حقوق بشر و سیره مسلمانان در جهان برای تشخیص وظیفه نافذتر است. چنانکه مرحوم مطهری هم پذیرفته اند حقوق بشر حقوق فطری است و آنچه فطری و موافق فطرت است دینی هم هست و حجاب اجباری از امور فطری نیست بل مخالف آن است و هر اجباری علیه حقوق فردی و جمعی پایمال کننده کرامت انسانی است. عده ای با ادعای بدون مبنای ضرورت برای حجاب به توجیه اجباری کردن آن و در نتیجه به قطبی سازی و تعارض آلود کردن یک امر استحبابی یا وجوبی فردی، پرداخته اند که آثارش نه فقط واکنش منفی به حجاب اجباری است که به اصل دین تسری یافته است. تصادفا همین امروز(یکشنبه۲۹بهمن) در مطبوعات دیدم که آیت الله مصباح برای چندمین بار از حجاب اجباری دفاع کرده اند. اگر پیامبر اسلام می خواست دین را اینگونه محافظت کند امروز به دست ما نمی رسید و امروزه هم با ادامه این روش ها نه از تاک نشان ماند و نه تاک نشان. بنیاد دین بر عدالت است و هرچه عادلانه نباشد دینی هم نیست و اجبار در حجاب مخالف عدالت و یک فورمالیسم فقهی است نه فقه.
از مطول و ملال آورشدن کلام پوزش می طلبم و اگر سخنی بود بهتر است در قالب مقاله عرضه شود که واقعا حجم وسیع اشتغالات فعلا مجال آن را نمی دهد و الحديث ذو شجون و به قول مولانا: اندر همه ده اگر کسی هست- والله که اشارتی تمامست.
تو کامران و پیاپی مدبران قضا – بروی تو در هر اختیار بگشایند (عبید زاکانی)
بامهر- عمادالدین باقی- یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۶
برادر ارجمند؛ جناب آقای عماد الدین باقی
سلام؛ از این که برادرانه به درخواستم پاسخ گفتید و با من به سخن نشستید صمیمانه سپاسگزارم؛
شکل و جان/۱
یادداشت جناب عالی در بردارنده ی دو امر است:
۱- پاسخ به نامه ی بنده(که بر آن نام جان پاسخ نهاده ام).
۲- اموری که دخالتی در پاسخ نداشته اند (که به آن ها شکل می گویم).
سعی خواهم کرد به قدر توانم شکل و جان پاسختان را جداسازی کنم و دیدگاهم را درباره ی هر یک جداگانه و البته مختصر بیان نمایم.
شکل/۱: قبول دارم که جای اصلی این گونه بحث ها در کتب استدلالی و پژوهشی است ولی وقتی جناب مستطاب عالی به دنبال یک واقعه ی اجتماعی، خروجی دیدگاهتان را در یک مصاحبه ی عمومی به عموم جامعه عرضه می کنید راه را بر این بنده می گشائید تا در میان همان عموم بر گفتارتان تعلیقه بزند؛
و البته یادداشتم را از همان ابتداء در گروهی که هر دو حضور داریم با آدرس کانالم منتشر نمودم؛
از قضا در آن گروه نیز بحث هائی از این نوع، فراوان منتشر می شود.
ضمنا به تصور بنده اگر بتوانیم مباحثی از این دست را تا حد امکان ساده سازی کرده و در اختیار جوانان قرار دهیم خدمت بزرگ دینی به آنان نموده ایم؛ می توان حتى در این گونه مباحث تخصصی، تا حدودى به فهم و درک جوانان عزیز اعتماد کرد.
شکل/۲: جناب عالی حتما به مخاطب خود حق می دهید که به قسمت هائی از کلامتان اشکال داشته باشد؛
لازمه ی یک گفتگوی علمی تمرکز بر نقطه ی اشکال مستشکل است؛ این که در مصاحبه ی حضرت عالی چه چیز اصل بوده و چه چیز فرع، در نقطه ی اشکال حقیر اثری ندارد؛ مناسب است در این گفتگو تنها به همان نقطه بپردازیم.
شکل/۳: برادر عزیزم، این برادرتان واقعا فقط طلبگی می داند و از عبارت پردازی های رائج عاجز است؛
اگر به جای «اجبار» از «الزام قانونی» استفاده کرده ام به دلیل یک نکته ی کاملا علمی است که شاید بتوانیم در گفتگوی دیگری به آن بپردازیم.
شکل/۴: این که دیگران از «ضروری» بودن حجاب چگونه استنتاج کرده اند و در جامعه چه آثاری را به بار آورده اند به پرسش بنده مربوط نمی شود. ما می خواهیم ببینیم واقعا حجاب ضروری دین هست یا نه؟
شکل/۵: راقم این سطور نیز مانند حضرت عالی به «حکم عقل»، «حقوق بشر»، «عدالت» و مانند آن معتقد است؛ اما باور دارد که ما به عنوان «طلبه»، مبین دین هستیم نه قانون گذار؛ ما باید اولا ببینیم نظر دین در مورد «حجاب» چیست آن گاه ببینیم آن نظر با «عدالت» سازگار است یا نه. بحث فعلی من اصلا در چگونگی اجراء حکم «حجاب» در جامعه نیست؛ می خواهم از جناب عالی درباره ی این ادعاء كه: «حجاب، ضروری دین نیست» بهره مند گردم. در حقیقت در این گفتگو در پی «فقه» هستم، نه «فورمالیسم فقهی».
شکل و جان /۲
اکنون مایلم به جان کلامتان که ادعاء»ضرورى نبودن وجوب حجاب» است بپردازم:
۱- حجاب در کلام فقیهان:
جناب عالی اسامی تعدادی از فقیهان بزرگ امامیه را آورده اید که یا اصل وجوب پوشش سر برای زنان و یا اطلاق آن را نپذیرفته اند. لابد توجه دارید که بحث فعلی ما نه در مورد «کنیز» یا «أمه» است و نه پیرامون ستر صلاتی؛ ما داریم درباره ی وجوب پوشاندن سر و بدن از نامحرم سخن می گوئیم.
آنچه به ابن جنید ره نسبت داده اید مربوط به ستر صلاتی (در صورتی که هیچ ناظری در میان نباشد) است.(مختلف الشیعه ج۲ ص ۹۶).
در عبارتی که از وی نقل شده تصریح فرموده است که جواز برداشتن پوشش از سر در نماز برای زن، مختص به موردی است که نامحرمی در میان نباشد.(همان)
کما این که احتمال جواز کشف موهای بلند هم فقط در نماز آمده نه در مقابل ناظر محترم(جواهر: ج ۸ ص ۱۶۹).
آنچه به مرحوم صاحب مدارک نسبت داده اید نیز تنها و تنها مربوط به ستر صلاتی است نه کشف موی سر از نامحرم؛ به عبارت این فقیه بزرگ بنگرید:»و أما احتجاج الشيخ علی وجوب الستر، بأن بدن المرأة كله عورة، فإن أراد بكونه عورة، وجوب ستره عن الناظر المحترم فمسلّم، و إن أراد وجوب ستره في الصلاة فهو مطالب بالدليل».(مدارك الأحكام: ج۳ ص ۱۸۹). با این وجود جناب عالی چگونه کلمات ایشان را مرتبط به موضوع بحث ما یعنی : «حجاب از نا محرم» دانسته اید؟ تمامی منابع دیگری که در یادداشت شریفتان آورده اید مبتلا به همین مشکلند. در مقابل، توجه حضرت عالی را به عباراتی از دو فقیه بزرگ شیعه یعنی محقق و علامه رضوان الله علیهما جلب می نمایم: تمامى بدن زن به جز صورت(و کفین) از زمره ی اموری هستند که نباید آشکار شوند؛ و این مطلب میان همه ی علماء مناطق مختلف اجماعى است.(تذکرة الفقهاء: ج ۲ ص ۴۴۶).
تنها پوشاندن صورت(به اجماع علماء اسلام)، و كفين(به اجماع عالمان شیعه) واجب نیست؛ زیرا داد و ستد و انجام امور با دستان صورت می گیرد و غالبا نیاز به باز بودن صورت و دو دست است.(مختلف الشیعة ج۲ ص ۹۸).
علماء اسلام اجماع كرده اند كه:تمامی بدن زن حرّه(آزاد)به جز صورت در زمره ی اموری است که باید پوشانده شوند(معتبر ج۲ ص۱۰۱)؛
جناب آقای باقی اکنون من از جناب عالی تقاضا دارم فقط یک فقیه شیعی را نام ببرید که حجاب زن حرّه در مقابل نامحرم را واجب نداند؛ حتی اگر یک فقیه سنی از میان فقهاء معتبر عامه را نام ببريد باز موجب امتنان خواهد بود. بحث ما نه در مورد ستر صلاتی است و نه ستر کنیزان که فعلا اصلا مورد خارجی ندارد.
باز هم تکرار می کنم: «محل اشکال من اصل ضروری نبودن حکم حجاب است نه نوع برخورد حکومت با پدیده ی بی حجابی».
شکل و جان /۳
۲حجاب در قرآن
گرچه به نظر بنده دلالت آیه ی ۳۱ سوره ی نور واضح است اما چون نمی خواهم وارد بحث معنای: «مؤمنات» شوم جناب عالی را به آیه ی ۵۹ سوره ی احزاب ارجاع می دهم: «ای پیامبر، به همسران و دخترانت و همسران مردان با ایمان بگو جلباب ها را بر خویش فرو افکنند؛ این به شناخته شدنشان نزدیک تر است و در نتیجه مورد آزارِ(اهل فسق و فجور) قرار نمی گیرند».
در تفسیر آمده است: «شهوت رانان با کنیزان مزاح می کردند و گاه منافقان به این بهانه که تشخیص نمی دهند زنی کنیز نیست با زنان دیگر مزاح می نمودند، پس این آیه نازل شد».(مثلا مجمع البیان: ج۸ ص ۵۸۰). خلیل بن احمد از قدیم ترین لغویین عرب می نویسد: «جلباب پوششی وسیع تر از خِمار است که زن با آن سر و سینه اش را می پوشانَد».(العین: ج ۶ ص ۱۳۲).
دیگر لغویین پس از او نیز تقریبا همین را گفته اند. مفسران بزرگ، همگی فرموده اند: «خدای تعالی در این آیه ی کریمه به زنان امر فرموده تا با جلباب سر خود را بپوشانند».(کشاف، تبیان، مجمع البیان و…).
جالب این که مخاطب این دستور، زنان مردان مسلمانند، نه»مؤمنات». می دانید جمله ی خبریه در مقام انشاء، ظهور در وجوب دارد؛ و هرگز مجاز نیستیم بدون قرینه (و به صرف این که فقهاء كرام در مواردی با قرائنی مثل مناسبات حکم و موضوع، امری را حمل بر استحباب فرموده اند) دست از این ظهور کلامی برداریم. اگر امر در این مورد که دائما مورد ابتلاء زنان بوده، امری استحبابی بود بارها و بارها در میان مسلمین نقل می شد که از آن معنائی غیر از معنای ظاهری قصد شده.
شکل و جان /۴
۳ حجاب در سنت
کلمه ی «عورت» در لغت به معنائی که اکنون از آن متبادر است نمی باشد؛ مقصود از این کلمه «چیزی است که از آشکار شدن آن حیاء می شود و باید مورد مراقبت قرار گیرد»؛(العین و معجم المقاییس…)؛ مثلا در قرآن کریم به خانه های بدون حفاظ، «عورت» گفته شده؛(احزاب:۱۳).
و با ملاحظه ی همین معنا ساعاتی از شبانه روز «عورت» نامیده شده که فرزندان در آن ساعات هرگز بدون سلام نباید به اتاق والدین داخل شوند(العین)؛
جناب آقای باقی؛ متأسفانه عددى از نویسندگان، معنائی که اکنون از کلمه به ذهن می رسد را با معنای اصلی خلط کرده و گمان برده اند اگر به چیزی یا کسی «عورت» گفته شود توهین به او است؛ و این از اقسام «مغالطه» است؛
با این مقدمه به سراغ اصل مطلب بروم:
پیامبر اکرم ص از همان صدر اول، با احادیثی که خاصه و عامه از ایشان نقل کرده اند سنگ بنای یک ضرورت دینی به نام «حجاب» را نهادند؛ به گونه ای که امروزه کافر و مسلمانِ شیعه و سنی، «حجاب» را علامتی اسلامی برای زنان می دانند؛ آن وجود نازنین در احادیثی صحیح به ما فهماندند که تنها «خانه» یا «ساعات خاص شبانه روز» نیستند که باید حفاظ داشته باشند؛ بلکه تمامی بدن زن(به استثناء صورت و كفين وهمچنین زنانى معدود) نیز باید در مقابل نامحرمان حفاظ داشته باشند؛ «المرأة عورة»(سنن ترمذى رقم : ۱۲۰۶ و…)؛ و عباراتى نظیر آن در کتب روائی شیعه(که با یک جستجوی ساده به چندین مورد از آن بر می خورید، مثلا:کافی : ج ۵ ص ۵۳۴ ح۱ و…) شالوده ی این ضرورت دینی را ریختند؛
من وارد تک تک روایات نمی شوم؛ زیرا «فقه الحدیث» آن ها فرصت دیگری را می طلبد. بنده از اشکالاتی که برخی پیرامون دلالت آیات و روایات بیان نموده اند مطلعم و آماده ام پیرامون هر کدام از آن ها که به نظر جناب عالی وارد است به گفتگو بنشینیم.
سخن پایانی:
۱- می خواهم برایم روشن بفرمائید این ضرورت دینی چه منافاتی با حکم عقل، عدالت و امثال آن دارد؟
۲- معتقدم امثال این مدعای جناب مستطاب عالی با تند روی های دیگران در برخورد با پدیده های اجتماعی دو طرف یک تیشه اند که بر تنه ی مذهب فرود می آیند.
با احترام
برادرتان محمد رضا