بخش‌هائی از ما مردم، یک طبیعت ثانویه‌ی عصبی پیدا کرده‌ایم؛
بیش از حد نسبت به هم حساس شده‌ایم و شاید مقدار زیادی نابردبار؛
زود به هم می‌پریم؛
و مثل دو بیگانه‌ی در حال جنگ با هم رفتار می‌کنیم؛
در حالی‌که نقاط زیادی برای رفاقت و اشتراک موجودند؛
فقط باید یاد بگیریم با هم حرف بزنیم و گناه هیچ‌کس را به گردن دیگری نیاندازیم؛
ما باید این را بفهمیم که هیچ کدام‌مان همه‌چیزدان نیستیم؛
همه به هم نیازمندیم؛ به خصوص در شرائط کنونی؛
و بدون تفاهم با هم تا ابد ملتی سرگردان خواهیم ماند؛
چند ماهی پیش به ابتکار و همت دکتر وحید کریمی پور که حالا می توانم با افتخار بگویم: «از دوستان خوب من هستند» با چند تن از اساتید دانشگاهی در گروهی آن هم در فضای مجازی گرد هم آمدیم؛
اولش با اکراه و شاید کمی رودربایستی عضو شدم؛
تا چند روزی هم همه‌اش جنگ اعصاب بود؛
فکر نمی‌کردم بتوانیم زبان مشترکی پیدا کنیم؛
اما این قدر گفتیم و گفتیم و گفتیم..‌
تا بالأخره شد؛

همه فهمیدیم پنجره‌هائی هستند که اگر آن‌ها را بیابیم می‌توانیم از داخلشان هم‌دیگر را ببینیم؛
همدیگر را بفهمیم؛
به تفاهم برسیم؛
محترمانه افکار یک‌دیگر را نقد نمائیم و از همه مهم تر، رفیق شویم؛
ما حالا با هم نذرهای گروهی می‌کنیم؛
گروهی می‌خندیم، غم می‌خوریم، و افکارمان را برای یک‌دیگر به اشتراک می‌گذاریم؛

راستی؛
چه کسی و چرا بین ماها این همه بذر کدورت پاشیده بود؟
ما همه یک ملتیم؛
و باید آرمان های مشترکمان را خودمان پیدا کنیم؛
شادی گرفتن پنالتی رونالدو توسط بیرانوند یا گل تساوی  انصاری‌فرد تنها شادمانی‌های مشترک ما نیستند؛
حتما نقاط مشترک غم و شادی فراوان دیگری هم داریم که باید بگردیم و پیدا کنیم.

ما یک خانواده هستیم؛
با سرنوشتی مشترک.

دیدگاه‌ها

  1. ناشناس

    سلام. کوتاه بود و کلی و مبهم. البته شاید همین نقطه قوت نوشته باشد.

پاسخ دهید