دیشب در نهمین دوره‌ی جائزه‌ی جهانی اخلاق و معنویت از شخصیتی تقدیر شد که از دوران نوجوانی برای من تندیس اخلاق بود و حالا که پنجاه سال از عمرم می‌گذرد همان ارادت قلبی که از سال‌ها قبل به او داشته‌ام هم‌چنان در دل و جانم موج می‌زند.
او اکنون پیرمردی نورانی است با مختصات یک عالم ربانی؛
من در این سال‌های طولانی حرکات و سکنات آیت‌الله کریمی جهرمی را زیر نظر داشته‌ام
وقتی تو را در خیابان می‌بینند اگر آشنائی اندکی داشته باشند مثل یک رفیق قدیمی می‌ایستند و گرم و گیرا احوالت را می‌پرسند؛
ایشان امروز از شخصیت‌های برجسته ی ما هستند اما خدا را گواه می‌گیرم که هیچ‌گاه وجود نازنینشان را با پس رو و پیش رو ندیده‌ام؛
و خدا را گواه می‌گیرم این مرد را فراری از دنیا و همه‌ی مناصب آن یافته‌ام؛

نقل این خاطره خالی از لطف نیست: چند سال قبل با ذکر مقدماتی خواستم ببینم آیا حاشیه‌ای بر عروه تهیه دیده‌اند یا نه؟ برداشت خودم این است که به هیچ وجه مایل به ادامه‌ی بحث نبودند‼️
شاید شما مرا خیلی بی‌مبنا بدانید اما راستش این است که احساس می‌کنم در خاک جهرم معنویت سبز می‌شود؛

مرحوم آیت‌الله شب‌زنده‌دار هم جهرمی بودند؛
خاک یزد هم همین است؛
کاش می توانستم از خاک  یزد هم بنویسم.
…کاش می‌توانستم.