تأملات ارائه شده در نشست کرسی ترویجی، عرضه و نقد ایده علمی: شاخصههای اجتهاد تمدنساز ـ بخش اول
روز سهشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۷ کرسی علمی ترویجی «اجتهاد تمدنساز» با ارائه آقای دکتر احمد رهدار در دانشگاه باقر العلوم علیه السلام برگزار شد. در این نشست که آقای سیدناصر موسوی دبیری آن را بر عهده داشت، آقای محمدحسن ملکزاده و این حقیر هم به عنوان ناقد حضور داشتیم. این یادداشت و یادداشت بعدی گزارش فشرده تأملاتی است که در آن نشست ارائه شد. طبیعی است اگر این تأملات همراه با متن نوشته یا سخنرانی آقای دکتر رهدار ارائه میشد از وضوح بیشتری برخوردار بود؛ متن سخنان ایشان هنوز منتشر نشده است.
با توجه به نوپدید بودن مباحث مربوط به تعاملات فقه و مباحث تمدنی باید زمینه را برای طرح دیدگاههای مختلف و تضارب آنها در این زمینه فراهم ساخت تا پس از فربهی آنها به تدریج بتوان به یک الگو و چارچوب قابل اجراء در حوزههای علمیه دست یافت.
معطوف به مباحث ارائه شده از سوی آقای دکتر رهدار در باره «اجتهاد تمدنساز» و یا «اجتهاد تمدنی» نکات و تأملاتی را به این شرح میتوان مطرح ساخت:
نکته اول: رهزنی و کژتابی عنوان بحث
عنوان یک بحث را میتوان به مثابه شالوده و جوهرة آن در نظر گرفت. عنوان «اجتهاد تمدنساز» که در تبلیغات رسمی نشست اعلام شده است، عنوانی غیرواقعگرایانه است زیرا هیچگاه اجتهاد به تنهایی نمیتواند تمدنساز باشد و همه عوامل ساخت یک تمدن زیر سلطه اجتهاد و در اختیار مجتهد نیست و عنوان «اجتهاد تمدنی» هم که در متن ارائه شده از سوی آقای دکتر رهدار ذکر شده، عنوانی مبهم است. زیرا مشخص نیست این صفت ناظر به فرایند اجتهاد است یا برایند آن؟ آیا اجتهاد رایج در یک جامعه متمدن را میتوان اجتهاد تمدنی شمرد؟ یا اجتهاد تمدنی اجتهادی است که به فرایند تمدن کمک میکند؟ آیا اجتهاد تمدنی آن گونه که در متن آمده است «فرايند استنباط و اجرای دینی تمدن» است یا «فرایند استنباط و اجرای تمدنی دین»؟ به نظر میرسد عنوان مناسب برای این بحث و این موضوع «اجتهاد با رویکرد تمدنی» است که این کژتابیها و ابهامها را ندارد. اجتهاد تمدنی چه بسا دلالت بر گونهای خاص از اجتهاد داشته باشد ولی اجتهاد با رویکرد تمدنی گونهای متفاوت به شمار نمیرود و همین فرایند ریشهدار کنونی و سنتی فقاهت در حوزههاست که جهتگیری آن تفاوت میکند
نکته دوم: نابسندگی این ویژگیها برای تمدنساز شدن اجتهاد
اگر فقیهی به همه آنچه در باره مبانی، پیشفرضها، استلزامات، قلمروها، روششناسی و موضوعات اجتهاد تمدنی گفته شده در بیان آقای دکتر رهدار پایبند باشد ولی هیچ مطالعهای در باره تمدنها، تاریخ تمدنها، تمدنهای کنونی، آینده تمدنها و نظریههای تمدنی نداشته باشد آیا میتوان از او انتظار یک اجتهاد تمدنساز را داشت؟ پاسخ منفی است و این ویژگیها برای رسیدن به هدفی که اعلام شده بسنده نیست.
نکته سوم: پرسشهای مهم وانهاده شده
در بحثی بدین پایه از اهمیت انتظار میرفت به پرسشهای مهمی پاسخ داده شود که متأسفانه رها شدهاند، مانند این که آیا میتوان از اجتهاد تمدنی تفسیری هرمنوتیکی داشت به این معنی که آن را به روحیات و ذهنیات مجتهد پیوند داد؟ یعنی اگر مجتهد دارای مطالعات و دغدغههای تمدنی باشد خود به خود یک اجتهاد تمدنی اتفاق خواهد افتاد هر چند مجتهد خود بدان وقوف نداشته باشد؟ و یا تفسیری از منظر جامعهشناسی علم از آن داشت؟ به این معنی که متناسب با جمله معروف شهید مطهری که فتوای یک فقیه روستایی بوی روستاییگری میدهد و فتوای یک فقیه شهری بوی شهریگری، بگوییم یک فقیه اگر در فضای تمدن تنفس کند فتاوای او هر چند ناخودآگاه، تمدنی خواهد شد؟ و یا شاخص اندازهگیری و ارزیابی اجتهاد تمدنی مورد نظر شما چیست؟ چگونه میتوان رشد اجتهاد تمدنی را رصد و اندازهگیری کرد؟ اگر بتوان تمدنسازی را از مقاصد شریعت کشف کرد الزامات فقهی آن چه خواهد شد؟ اگر کارآمدی فقه به داشتن نگاه تمدنی گره بخورد، فقهای تراز اول ما که بحثی در باره تمدن نداشتهاند چگونه نبض جامعه را در دست داشتند؟ فرق جدی بین فقه حکومتی و اجتهاد تمدنی در کجاست؟ مثالهای ارائه شده در این بحث چیزی فراتر از فقه حکومتی نیست. تمدنی شدن اجتهاد دقیقا کدام بخش فقاهت را از خود متأثر میسازد: منابع؟ ظرفیتهای منابع موجود؟ روش؟ قلمرو؟ یافتهها و فتاوی؟ با کدام توجیه و استدلال امتداد واستمرار اجتماعی حکم از وظایف یک فقیه شمرده شده است؟
تأملات ارائه شده در نشست کرسی ترویجی، عرضه و نقد ایده علمی: شاخصههای اجتهاد تمدنساز ـ بخش دوم
نکته چهارم: ابهام در جزییات مباحث مطرح شده
در نگاهی خرد در مطالب ارائه شده نیز پرسشها و تأملاتی مطرح است: مثلا در بحث مبانی و پیشفرضها، موضوع جامعیت و جهانی بودن دین به معنای قابلیت هماهنگی با فرهنگهای مختلف یک بحث کلامی است ولی معقولیت مدیریت فقهی یک بحث بروندینی است و محور «مکلف تمدنی» را هم چه بسا بتوان یک پیشفرض فقهی شمرد، یعنی چهار پیشفرض نامتجانس کنار هم قرار گرفتهاند. سزاوار است این مبانی و پیشفرضها از هم تفکیک و به صورتی مناسب و منطقی دستهبندی شود.
در بحث استلزامات نیز به نظر میرسد فقه تمدنی تا سطح فقه مقارن تقلیل یافته است. فقه تمدنی یک فقه همگراست و نه فقط میتواند به بهرهگیری از فقه اهلسنت طمع داشته باشد بلکه به حل مشکلات جوامع سنینشین و فراتر از به حل مشکلات همه جوامع بشری هم میاندیشد و همافزایی برای بهرهگیری از همه تجربیات و یافتههای تمدنی بشری یک اولویت برای آن به حساب میرود. به عبارت دیگر تعاملی شدن فقه تقابلی موجود برای تمدنی شدن آن کافی نیست و باید به یک فقه همگرا اندیشید.
همچنین بخشی از مباحث روششناسی مطرح شده مانند توجه به مقاصد الشریعه معلوم نیست به چه معنی در زمره مباحث روششناسی قلمداد شده است؟ همانگونه که اصطلاحاتی مبهم مانند فازی دیدن احکام و سرپرستی تاریخ در این بحث نیازمند تبیین است.
تقلیل بردن اجتهاد تمدنی به مجموعههای خرد از فقه فرهنگ و فقه مدیریت و فقه هنر و فقه اقتصاد و مانند آن هم پدیدهای قابل دفاع به نظر نمیرسد. اگر تمدن را به مثابه بینش و رویکرد در نظر بگیریم، حتی مباحث کتاب الطهاره هم اکنون در افقی وسیعتر مورد بررسی قرار میگیرد و اینطور نیست که بخواهیم یک مجموعه فقهی جدید پدید بیاوریم، گرچه افزودن پارهای ابواب جدید به فقه امری گریزناپذیر است. البته سخن حقیر به این معنی نیست که الزاما در یک نگاه تمدنی همه احکام به تبع تغییر موضوع دستخوش تغییراتی خواهند شد، مثلا چه بسا احکام فرائض و ارث حتی در یک نگاه تمدنی رنگ هیچ تغییری به خود نگیرد.
و یا این استدلال که در شرایطی که بسیاری از نیازهای جامعه را با تکیه بر دستاوردهای تمدن غرب تأمین میکنیم چه بهتر که این نیازها را از دستاوردهای فقه اهل سنت تأمین کنیم، استدلالی تمام نیست، زیرا وابستگی به غرب بر ما تحمیل شده است و ما آن را از پیشینیان به ارث بردهایم در حالی که نسبت به فقه اهلسنت در مرحله تأسیس هستیم و در شرایطی که بتوانیم ضمن حفظ رویکرد همگرایانه، نیازهای خود را بر اساس فقه اهلبیت علیهم السلام تأمین کنیم پناه بردن به دیگر دستگاههای فقهی قابل دفاع به نظر نمیرسد.
در باره نیاز اجتهاد تمدنی به تاریخ هم گفته شد که مجتهد تمدنی بیش از برنامههای گزارش شده از تاریخ به قواعد برآمده از آنها نیاز دارد و حال آن که قواعد تنها از مطالعه رویدادها به دست میآید و اینگونه نیست که کسی آنها را جداگانه تدوین کرده باشد و مجتهد تمدنی بتواند مستقیما به آنها مراجعه کند، لذا یکی از بایستگیهای اجتهاد تمدنی آگاهی گسترده از تاریخ است.
نکته پنجم: ضرورت آگاهی از پیشینه این مباحث
اگر مجموعه مباحث پیشنهاد شده از سوی آقای دکتر رهدار را به مثابة یک کل، امری بدیع و نو بخوانیم، بیتردید این تعبیر در بارة همه اجزای بحث ایشان صدق نمیکند و برخی از اجزای پیشنهادی پیشینهای دارد که باید کاویده و بررسی شود. مثلا در باره اجتهاد_جمعی که مورد اشاره شماست، آنگونه که خانم دکتر نادیه شریف العمری در صفحه ۲۶۴ کتاب «الاجتهاد فی الاسلام» گزارش کرده است، پنجاه و شش سال پیش در نخستین کنگره مجمع البحوث الاسلامیه در قاهره سندی در باره این نوع از اجتهاد و گونههای آن و راههای دستیابی به آن منتشر شده است. دریغ است این تجربیات و سرانجام آنها مورد غفلت قرار گیرد.