ديشب يك كار پژوهشي كه چندين سال به تناوب مشغول انجامش بودم تمام شد و پس از بازبيني و كنترل صفحه آرايي آن را براي موسسه ذيربط ايميل كردم. پس از ارسال، با يك حالت دوگانه اي مواجه شدم كه براي خودم هم جالب و تا اندازه اي بي سابقه بود. از يك طرف خوشحال بودم كه پس از پنج شش سال كار به پايان رسيده است و از سوي ديگر احساس مي كردم از يك دوست صميمي دور شده ام. اين وضعيت را محصول «انس با كلمات» مي دانم. انس چندين ساله با صدها هزار واژه و سر و كله زدن مداوم با آنها و بازخواني و بازنويسي و ويراستاري و چينش چندين باره شان نوعي ارتباط و دوستي بين نوشته ونويسنده را پديد مي آورد كه دل كندن از آن سخت است.
ديشب متوجه شدم كه فقط دل بريدن از دوستان و عزيزان نيست كه آدمي را غمگين مي كند بلكه دلبستگي به كلمات و جملات هم مي تواند نوعي پيوند عاطفي ايجاد كند، به گونه اي كه دوري از آنها هم آدمي را نگران مي كند و اين شايد نشان دهنده اين است كه كلمات هم زنده هستند و نفس مي كشند، هر چند ما متوجه نشويم. واژه ها به ما مي گويند:
ما سميعيم و بصيريم و هشیم / با شما نامحرمان ما خامشيم
💢 بنابراين بهتر است از اين به بعد اخلاق دوستي با واژه ها را مراعات كنيم، يعني:
🌱با كلمات مهربان تر باشيم،
🌱با آنان دوستانه برخورد كنيم و از آنها «سوء استفاده » نكنيم.
🌱واژه ها هم به گردن ما حق دارند. مواظب باشيم حقوق شان را پامال نكنيم.
🌱کلمات محترم اند. حرمت و حریم شان را حفظ کنیم و به جا و به اندازه و در راه درست از آنها استفاده کنیم.

پاسخ دهید