روان‌شناسان می‌گویند هر کدام از ما در درون خود یک اژدهای داریم که گاهی بیدار می‌شود و به دردسرمان می‌اندازد. من خیلی از این چیزها سر در نمی‌آورم، ولی اگر منظورشان از اژدهای همان خوی ویران‌گر ماست که وقتی مجالی پیدا کند کنترل وجودمان را به دست می‌گیرد و همه چیز را نیست و نابود می‌کند، باید بگویم نه یک اژدهای که اژدهایان در درون هر کدام از ما پنهان شده است.

مولوی در حکایتِ مرد مارگیر، در دفتر سوم مثنوی، می‌گوید این اژدهای در درون ما خواب است و آفتاب تابستان که به آن بخورد بیدار می‌شود. خوش به حال مولوی و مردم زمانه‌اش که اژدهایِ درون‌شان تابستان به تابستان بیدار می‌شد؛ نبودند حالا را ببینند که اژدهای درون ما هر روز صبح قبل از خودمان بیدار می‌شود و به زندگی خود و اطرافیان‌مان گَند می‌زند و با هیچ خواهش و التماسی هم کوتاه نمی‌آید.

در روزگار ما اژدهایانِ درون خواب‌شان سبک شده است و به اندک بهانه‌ای بیدار می‌شوند. برای همین هم هست که وقتی دوست و هم‌کارت را می‌بینی باید حواست باشد که کاری نکنی تا اژدهای درونش بیدار شود، و الا تکلیفت با کرام‌الکاتبین است. من که معمولاً با آیةالکرسی و چهار قل سوار ماشین می‌شوم و راهی دانشگاه، وقتی برخی از دوستان را می‌بینم اول امتحان می‌کنم ببینم خودشان هستند یا اژدهای درون‌شان. اگر خودشان نبودند یواشکی سلامی می‌کنم و از کنارشان رد می‌شوم. امان از روزی که من هم خواب باشم و اژدهای درونم چهارقل‌خوان به دانشگاه برود.

اژدهای درون را همه دارند، شوفر و بقّال و معلّم و استاد و امام‌جمعه و وزیر و وکیل ندارد؛ همه یک اژدهای ترسناک درونشان هست. فقط نوع خراب‌کاری‌اش فرق می‌کند. برای مثال اژدهایِ درون شوفرها که بلند شود چند تا بوق کشیده می‌زنند و کمی بیش‌تر ناسزا می‌گویند؛ اژدهای درون من که بیدار شود دانشجوی بی‌چاره را اذیت می‌کنم و یا مقاله‌ی همکارم را بی‌خود و بی‌جهت رد می‌کنم.

این وسط یک چیز خیلی عجیب است و آن این که برخی مشاغل اجازه‌ نمی‌دهند اژدهای درون آدم بخوابد. برای مثال، برخی آدم‌هایی که با پول و سیاست سر و کار دارند، اژدهای درون‌شان کم‌خوابی دارد. به قول مادرم، مثل گرگ با چشمان نیمه‌باز می‌خوابد. در این مشاغل باید بیشتر مراقب باشی مبادا گرفتار خشم اژدهای بشوی.

پاسخ دهید