در خبرها آمده بود که آیتالله استادی به پخش مسابقههای ورزشی بانوان از تلویزیون انتقاد کرده و گفتهاند: اساس مشکل ما در بحث حجاب، عملکرد نادرست صداوسیما است …. صداوسیما وقتی میخواهد تبلیغ گوجه فرنگی کند یا با کسی مصاحبه کند خانمی میآورد با پوششی نادرست و یا همه ورزشهای دختران را در صدا و سیما نشان میدهد. … این کار اثر کار دیگران را خنثی میکند و آن وقت انتظار داریم که دختران محجبه شوند.»
از سالها پیش با این حساسیّت فقهی آیتالله آشنا بودم. چندین سال پیش یکی از دوستان من در یک پروژه مطالعاتی با ایشان همکاری میکرد. میگفت وقتی تلفن محل کار ما زنگ میخورد و جناب آیتالله استادی پاسخ میدهند، اگر تماسگیرنده یک خانم( از بستگان همکاران) باشد، ایشان بدون هیچ حرفی گوشی را به کناری میگذارند و میگویند یکی بیاد ببینه این چی میخواد! از نظر ایشان همکلام شدن با زن نامحرم تا این اندازه ایراد دارد.
به هر حال، به نظرم آنچه ایشان در بارهی پخش مسابقههای ورزشی از صدا و سیما گفتهاند، باور فقهی ایشان است. ولی پرسش این است که این باور و رویکرد فقهی تا کجا میتواند حکومت را همراهی کند؟ فاصلهی عمیق میان این رویکرد فقهی با واقعیّت اجتماعی چگونه باید مدیریّت شود؟ وقتی بخش وسیعی از جامعهی ایران و نیز سازمانهای بینالمللی بر ورود بانوان به ورزشگاهها اصرار دارند، چگونه میتوان پخش تصاویر ورزشی کوتاهِ زنان از تلویزیون را هم برنتابید؟
چندین سال پیش، وقتی آیتالله استادی، بعد از تنها یک سال و نیم، از عضویّت در شمار فقیهان شورای نگهبان استعفا داد، برخی از دوستان علت اصلی این استعفا را ناسازگاری رویکرد فقهی ایشان با واقعیّتهای اجتماعی دانستند. فقهی که جناب ایشان آن را نمایندگی میکرد، نمیتوانست چندان منعطف باشد که مصلحتهای اجتماعی را در نظر بگیرد.
تجربهی تاریخی دین در دنیای بشر نشان میدهد که اگر نهاد دین نتواند و یا نخواهد، فاصلهی خود را با واقعیت اجتماعی کم کند، در نهایت به نوعی از انزوای فیزیکی، روانی، و یا فرهنگی گرفتار خواهد شد. فقه شیعه همواره با تکیه بر عنصر مصلحت کوشیده است تا از انعطاف کافی برای همراهی واقعیّت برخوردار باشد، ولی همیشه فقیهانی بودهاند که کمتر به مصلحتهای اجتماعی تن بدهند.