نزاع روزنامه کیهان و کیهان فرهنگی بر سر مقالات قبض و بسط تئوریک شریعت سروش

انتشار مقالات قبض و بسط تئوریک شریعت در کیهان فرهنگی در سال ۶۸ آغاز یک حرکت تجدید نظر طلبانه نه صرفاً در مورد انقلاب بلکه نسبت به اساس دیانت و شریعت بود. نویسنده این مقالات دکتر عبدالکریم سروش بود که بعدا در سال ۱۳۸۳{۲۰۰۴} به پاس ترویج اندیشه‌های غرب پسندش (به همراه فاطمه مرنیسی، روشن‌فکر فمنیست و غرب‌گرای مراکشی و صادق جلال العظم روشنفکر سکولار سوری) برنده جایزه آراسموس شد و با حضور در کاخ سلطنتی هلند جایزه‌اش را دریافت کرد.

ماه‌نامه کیهان فرهنگی در این ایام توسط جریانی ارائه می‌شد که قبلاً در سردبیری روزنامه بود و با آمدن من به سردبیری در سال ۶۷، استعفا دادند و برخی از آنان به کیهان فرهنگی کوچ کردند و در سال ۶۹ با استعفای حجت‌الاسلام سید محمد خاتمی از نمایندگی ولی فقیه در کیهان، کیهان فرهنگی را ترک کرده و حلقه و نشریه کیان را بنیاد نهادند.

درج مقالات سروش در کیهان فرهنگی در شرایطی بود که به دلیل اختلافات ایجاد شده بین آقایان خاتمی و اصغری (سرپرست موسسه کیهان و قائم مقام آقای خاتمی) هر کدام از «روزنامه» و «کیهان فرهنگی» ساز خود را می‌زدند و دو مسیر متفاوت را در عرصه فرهنگی و نظری دنبال می کردند.

اگر چه انتشار مقالات قبض و بسط منشأ یک تحرک فکری در فضای آن روز شد و از این حیث خیر بود اما محتوای مقالات حکایت از نوعی دین‌گریزی و ترویج مبانی نظری سکولاریسم را داشت. مقالات قبض و بسط مانند بسیاری دیگر از آثار غلط و انحرافی حاوی نکات و مدعیات درست نیز بود اما کلیت آن واجد منطقی علمی و صحیح و مستند به عقل و نصوص دینی نبود.

متفکران بسیاری از جمله آقای دکتر داوری و آیات مکارم شیرازی و سبحانی و صادق لاریجانی پاسخ‌هایی عموماً متقن و قوی به این مقالات دادند و در کیهان فرهنگی به چاپ رسید و البته همه منتقدان بویژه دکتر داوری از پاسخ‌های زهر آلود سروش ـ که انصافاً قلمی توانا در این جهت دارد ـ بی‌بهره نماندند. این مصرع حافظ که «بیا کین داوری‌ها را به نزد داور اندازیم» تیتر یکی از پاسخ‌های سروش به دکتر داوری بود.

روزنامه کیهان نیز ضروری دید در صفحات اندیشه‌ای خود به نقد مقالات قبض و بسط بپردازد به خصوص آن‌که احساس می‌کرد کیهان فرهنگی با چینش خاص مقالات و جوابیه‌ها به دنبال القای این مطلب است که سروش به عنوان سمبل جریانی نوگرا و اصلاح‌گر در مقابل عالمان دینی و بزرگان حوزوی صف آرایی کرده و آنان از عهده پاسخ به او بر نمی‌آیند.

شهریار زرشناس که آن روزها بسیار جوان اما اهل مطالعه و آشنا و مسلط به مبانی لیبرالیسم و سکولاریسم بود، سلسله مقالاتی را در نقد سروش نگاشت و در روزنامه کیهان به چاپ رسید. مهمترین پیام نقدها این بود که محتوای قبض و بسط بر گرفته از اندیشه‌های متفکران لیبرال و سکولار غربی و بعضاً شرقی است و نباید سروش را در زمره متفکران و اصلاح‌گرانی دانست که با تمسک به مبانی و منابع اصیل دینی شامل کتاب و سنت و عقل در صدد پیرایش دین از خرافات و آرای سست و ضعیف دینی است.

این اقدام بر مدیران کیهان فرهنگی گران آمد و آنان را به واکنشی تند در قبال روزنامه کیهان واداشت و روزنامه و آقای زرشناس را با الفاظ و تعابیری درشت ـ مانند ادبیاتی که سروش معمولا در پاسخ به منتقدان خود به کار می گیرد ـ نواخت. نکته جالب توجه در نقد کیهان فرهنگی این ادعا بود که «مقالات آقای زرشناس ایمانیات و اعتقادات مذهبی مردم را نشانه گرفته است» و این در حالی بود که اتفاقاً مقالات قبض و بسط واجد چنین محتوا و جهت گیری ای بود و گذشت زمان نیز نشان داد که دکتر سروش با انکار آسمانی بودن وحی و قران، ایمان و اعتقاد مردم را مورد انکار و حمله قرار داده است.

من در مقاله‌ای با عنوان «برخورد اندیشه‌ها را ارج بگذاریم» (۷ فروردین ۶۹) در پاسخ به سرمقاله کیهان فرهنگی (فروردین ۶۹) نوشتم:
«واکنشی که همکاران کیهان فرهنگی در قبال درج این مقالات {نقد سروش} از خود بروز داده‌اند دقیقاً منافی با ادعایشان مبنی بر «تحری حقیقت» و «بی طرفی نسبت به مقالات قبض و بسط» است، چرا که آرای نویسنده مقالات قبض و بسط را حقیقت محض پنداشته‌اند. جا داشت دست اندرکاران کیهان فرهنگی از درج این مقالات استقبال می‌کردند و این اصل موضوع در نظریه قبض و بسط را که حقیقت نسبی است و هر کسی واجد بخشی از حقیقت است، مد نظر قرار می‌داده و احتمال می‌دادند که بخشی از حقیقت هم در بیرون از حیطه نظریه قبض و بسط است.»
نقد آرای سروش از جمله سرفصل‌های ادامه کار مطبوعاتی من در کیهان و صبح بود.

پاسخ دهید