مهم نیست که واقعیّت چگونه هست، امکانات ویژه‌ای وجود دارد یا خیر، مهم این است که یک حکومت بتواند احساسات یک جامعه را با خود به همراه داشته باشد. این که اوضاع فی‌الواقع خوب است یا نه؛ چیزی برای دل‌خوشی هست یا نیست؛ در این شرایط کدام آرمان خوب است و دست‌یافتنی و کدام خیر گزاره‌های مهمی نیستند؛ مهم این است که جامعه چه احساسی از شرایط دارد.
احساس جامعه‌ی ما و «تفسیر عمومی» آن از شرایط و سطح رضایت‌مندی‌اش نسبت به شرایط و مسئولانش خوب نیست. این احساس نارضایتی ممکن است ناسازگار با واقع باشد، ولی جامعه را به وضعیّت غیرطبیعی کشانده است. در این وضعیت کم‌تر کسی به کار و مسئولیّت خویش مشغول است. سازمان‌ها و اشخاص ساز خود را ناکوک می‌زنند و آهنگ دولت خارج از نُت نواخته می‌شود.
در همه‌ی جوامع ممکن است شکاف اجتماعی، چالش‌های اقتصادی، کاستی‌ها و دشواری‌های عمومی وجود داشته باشد، امّا این مسائل، تنها در جامعه‌ای به عصیان فراگیر تبدیل می‌شوند که احساس شهروندانش با صاحبان قدرت نباشد