دو سال پیش در یک مدرسهٔ دینی (شیعی) در دارالسلام چند دقیقه‌ای سخن گفتم. سخنرانی که تمام شد، فراگیران سؤالاتی پرسیدند که به قول امروزی‌ها «کَف کردم». آن‌ها جزء به جزء حرف‌های روشن‌فکران معاصر، حتّی فارسی‌زبان‌ها را هم بلد بودند. امسال نیز چند شبی به دعوت هیئت‌امنای محترم حسینیهٔ شیعیان شهر کَسِل آلمان، میهمان عزاداران حسینی بودم. آن‌جا نیز با سؤالاتی روبرو شدم که بسیار جدید بود و پاسخ دادن به آن‌ها نیازمند آشنایی با برخی نظریه‌های مطرح در علوم انسانی. ویژه‌گی اصلی و مشترکِ این پرسش‌ها بدگمانی به سنّت، تعالیم سنّتی، و نقد شماری از باورداشت‌های عمومی بود.

این وضعیّت به شکل عمیق‌تری در جامعهٔ ایرانی، بویژه جوانان نیز وجود دارد. این‌جا نیز هر وقت کسی فرصتی بیابد و روی خوشی از یک معمّم ببیند، از او سؤالاتی می‌پرسد که بر خلاف گذشته جنبهٔ «توصیفی» ندارند. نسل امروز به دنبال تبیین دیدگاه‌هاست. این نسل می‌پرسد چرا باید چنین حکمی، و یا چنان نظری درست باشد؛ می‌پرسد این حکم و یا آن آموزه چه مستندِ عقلی و یا عُقَلایی‌ای دارد. شاید همین پرسش‌هاست که سبب پیدایش هیئت‌ها و نیز روحانیان و سخنران‌های روشن‌اندیشی چون سروش محلاتی، داوود فیرحی، سیدضیاء مرتضوی، رسول جعفریان، فاضل میبدی، سید حسن اسلامی، سید محمدعلی ایازی، محمدرضا زائری، حسن محدثی، محسن‌حسام مظاهری، رسول رسولی‌پور و سخنران‌های دیگری از این دست شده است. ادبیّات و نگاه این سخنران‌ها رنگ و بوی علمی، دانشگاهی، و جدیدتری دارد، هیئت‌های دعوت‌کننده نیز سبک و شمایل جدیدی دارند. روی‌آوردن به این سبک از سخنرانی‌ها، تلاش برای پاسخ به پرسش‌های تازه‌ای‌ست که نسل امروز با آن مواجه است و روحانیان سنتی را در پاسخ دادن به آن‌ها ناتوان یافته است.

واقعیّت آن است که روحانیّت در عزاداری محرّم، نه تنها به مدّاح‌ها، که به روشنفکران نیز قافیه را باخته است. روحانیّت امروز با انبوهی از پرسش‌ها روبرو است که دیگر نمی‌تواند با پاسخ‌هایی از جنس پاسخ‌های پیشینیان خود به آن‌ها جواب دهد. روحانیّت نیازمند یک نگاه انضمامی عمیق به واقعیّت است. نسل امروز منابع اطلاعاتی زیادی دارد، این نسل با انبوهی از داده‌ها روبروست که اگر روحانیّت نتواند پاسخ درخوری به او بدهد، باید در انتظار نسلی باشد که عمیقاً از او روی‌گردان است.