هنر که نزد ما ایرانیان است و بس؛ خدا را شکر، مردم میهماننوازی هم که هستیم! هوش ما هم که از متوسط هوش جهانی یک سروگردن بالاتر است! تماشاگران ما هم بهترین تماشاگران دنیا هستند! خاکمان هم که سرچشمهی هنر است! این باورداشتها و چیزهایی از این دست، نشان میدهد ما وزن فرهنگی و اخلاقی خود را از دیگر مردمانِ جهان بالاتر میدانیم. آنقدر بالاتر که اگر کسی نقدمان کند رگ گردنمان باد میکند. اگر یک مسابقه را ببازیم، و یا وزنهبردارمان اوت شود و یا کُشتیگیرمان خاک، در صفحهی اینستاگرام و فیسبوک برای داور و فدراسیون و کسی که به ما گل زده و ما به او باختهایم ناموس و حیثیت نمیگذاریم.
با این همه، این ما بودیم که گردشگر آلمانیِ بیچاره را، که تازه از بند سرطان رها و برای حمایت از کمپین ضدسرطان راهی ایران شده بود، تا سر حدِّ مرگ کتک زدیم و اموالاش را غارت کردیم. بله با شما موافقم؛ در خیلی از کشورها گردشگران کتک میخورند، تماشاگران خیلی از کشورها بد و بیراه میگویند. قبول دارم که برای یک دستمال نباید قيصريه را به آتش کشید؛ ولی برخی اتّفاقها ما را از چشم خودمان و دیگران میاندازد.
هیچ چیز به اندازهی صورت ترکیدهی فیلیپ نمیتواند ما را از توّهماتی که در آن گرفتار شدهایم برهاند. از من نرنجید، من را به بزرگ کردن یک مسألهی خُرد متّهم نکنید؛ ما برای آنکه در میان مردم جهان سری بلند کنیم و آرمانهای اخلاقی و فرهنگی خود را محقق سازیم و آنی باشیم که دوست داریم و میپنداریم، لازم است بیرحمانه خود را نقد کنیم. نگویید که سالانه چندین هزار گردشگر از ایران بازدید میکنند و آب در دلشان تکان نمیخورد؛ چون آنچه شما به آن اشاره دارید وضعیّت طبیعی است؛ این که میهمان گردشگر ما احساس امنیّت کند کاملاً طبیعی است و نه نشانهی فضیلت فرهنگی ما. در آخر این حرف را اینگونه بشنویم:
به یزدان که گر ما خرد داشتیم
کجا این سرانجام بد داشتیم
بیاریم باز آب رفته به جوی
مگر زان بیابیم باز آبروی