سالهای اول طلبگی گاهی نمازهای ظهر و عصر را در مسجد آبشار و به امامت آیتالله مظاهری میخواندیم. بین دو نماز یک نفر آیهی «أنّ الله و ملائكته يصلّون علي النّبي، يا ايهاالذين آمنوا صلّوا علیه و سلّموا تسلیما» را میخواند و نمازگزاران صلوات میفرستادند. آنها به محض شنیدن «یا ایها الذین آمنوا» میگفتند «لبیک اللهم لبیک» و اینگونه خود را مخاطبان قرآن کریم میانگاشتند.
آن زمانها همیشه برای من سؤال بود که «خود را مخاطب قرآن دانستن» یعنی چه و نتایج آن چیست؟ و دیگر این که، چرا «یا ایهاالذین آمنوا»های دیگر قرآن اینقدر لبیکگو ندارد.
چقدر کاریکاتوری و دلبخواهانه خود را مخاطب قرآن میکنیم؛ هر جا دشواری و هزینهی زیادی ندارد، مثل همینجا که کار با یک صلوات ختم میشود، صدای لبیکمان بلند است و هر جا که آمنوا بودن قدری سخت میشود گوش ما هم سنگین میشود.
در مستحبهایی چون پوشیدن انگشتر عقیق، پیش از غذا قدری نمک خوردن، زیر لب ذکر گفتن و تسبیح چرخاندن، در قنوت نماز انگشتری را چرخاندن، و … لبیک گوییم؛ ولی در امور واجبی چون قوّامین بالقسط، لاتجسّسو، قاتلوا الذّین یلونکم، اتقّوالله، ان تنصروا الله، و علیکم انفسکم، … یادمان میرود که مخاطب ما هستیم.
نگاه «سِلفسرویسی» به دین سبب شده است که هر آنچه از احکام و آموزهها در نظر پسند آید انجام میشود و هر چه که هزینه دارد فراموش. به قول حضرت عیسی در روایت متی: » پشه صافی شده و شتر فرو برده میشود، عُشر(زکات) نعنا و شِوِید پرداخت میشود، ولی اعظم احکام الهی که عدالت است و رحمت، به کناری نهاده میشود.»