این سالها مجموعههای مختلفی با هدف «پاسخ به سؤالهای دینی» راهاندازی شده است. از مراکز وابسته به حوزهی علمیّه و دفتر و سازمان تبلیغات اسلامی بگیرید تا صدا و سیما و اوقاف و نهادهای رهبری در دانشگاهها. همه این مجموعهها تلاش میکنند تا پرسشهای مذهبی و گاه غیرمذهبی مردم را پاسخ دهند.
از میزان کامیابی این تلاشها بیخبرم؛ ولی شواهد نشان میدهد که این سازمانها موفقیّت چشمگیری نداشتهاند؛ بویژه وقتی دستآوردهای آنها را با هزینههایشان میسنجیم و البته میبینیم پرسشها همچنان باقیست. به گمان من این ناکامی را نباید به ناتوانی علمی افراد درگیر در این مجموعهها نسبت داد؛ زیرا ماجرا چیز دیگری است.
واقعیّت آن است که ماهیّت پرسشهای امروزِ جامعه، نسبت به گذشته بسیار متفاوت شده است. آنچه مردمِ امروز به دنبال آنند «راه حلّ» است و نه «دانستن». به این معنا که مردم کمتر «سؤال» دارند و بیشتر «مسأله». آنها کمتر به دنبال دانستن گزارهها هستند و بیشتر میخواهند مشکلاتشان را چاره کنند.
از این نظرگاه، علمِ کلام، در منطق سنّتیاش پاسخگو نیست و روحانیهای به صِرف دانستن تفسیر و فقه و کلام نمیتوانند مطالبههای معطوف به دینداری مردم را پاسخ دهند. روحانیهای پاسخدهنده به مهارتهایی نیاز دارند که دستِکم، به آنها این توانمندی را بدهد که به مردم بیاموزند چگونه میتوان در بافتِ فعلی جامعه دیندار بود. مردم میدانند که خدایی هست، میدانند دستور خدا را نباید زمین انداخت، میدانند دستور خدا فیالجمله در همین منابع و رسالههای عملیّه نهفته است؛ ولی مشکل مردم این است که چگونه میتوان در شرایط فعلی به این دانستهها تن داد.